کمپ
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
جمله سازی با کمپ
چند کنی همسرای امام تو کمپیر معجزه انبیا بحیله جوزن
پیش شاهد باز چون آید دو تن آن یکی کمپیر و دیگر خوشذقن
زانک هر چاره که میکرد آن پدر عشق کمپیرک همیشد بیشتر
شه بچه شد عاشق کمپیر زشت تا عروس و آن عروسی را بهشت
از قضا کمپیرکی جادو که بود عاشق شهزادهٔ با حسن و جود
روزِ شه در جست و جو بیگاه شد سوی آن کمپیر و آن خرگاه شد