کلام به معنای سخن یا گفتاری است که به تنهایی مفهوم و فایدهای دارد. این واژه به عنوان اسم جنس به کار میرود و میتواند شامل موارد کم و زیاد باشد. در تعریف کلام آمده است که این یک ویژگی است که به جاندار اجازه میدهد تا آنچه را در ذهن دارد، از طریق صداهای مشخص، نوشتار یا اشاره به دیگران منتقل کند. به عبارت دیگر، کلام به معنای مفهومی است که در ذهن وجود دارد و به هنگام بیان دستورات، اخبار یا سوالات، فرد آن را در ذهن خود مییابد و با استفاده از کلمات یا اشاره، مخاطب را از آن آگاه میسازد. قدرت و نیروی گوینده از طریق استفاده از حروف و شکل نوشتاری آن، پیام خود را منتقل میکند. تمامی ادیان خداوند را به عنوان متکلم میشناسند. اشعریان سخن خدا را به عنوان مفهوم و مدلول کتب آسمانی در نظر میگیرند، در حالی که حنابله و کرامیه آن را مشابه مخلوقاتی از حروف و اصوات میدانند. عرفا و محققان کلام حق را در سطوح مختلف اعتبار میکنند و چون آن را بیانگر مکنونات غیبی میدانند، ظهور حق را در مراتب اسماء و صفات، اعیان ثابته، نفس رحمانی و در نهایت تمام کتاب آفرینش، سخن حق تلقی میکنند. در این میان، موجوداتی که تمامی کمالات لازم را دارا هستند، به عنوان کلمات تامّه شناخته میشوند.
کلام
لغت نامه دهخدا
چه زبان است اگر گفت ندانست کلام.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 390 ).بر لفظ زمانه هر شبانروزی
بسیار شینده مر کلامش را.ناصرخسرو.تو فرمائی که شیطان را نباید.
کلام پرفسادش را شنیدن.ناصرخسرو.ابتداء کلیله و دمنه و هو من کلام بزرجمهر بختگان. ( کلیله و دمنه ).
پر دل چو جوز هندی و مغزش همه خرد
خوشدم چو مشک چینی و حرفش همه کلام.خاقانی.طوطی شکر شکستن دیگر روا ندارد
گر پسته ات ببیند وقتی که در کلامی.سعدی.اگر سالی بر سر جمعی سخن گفتی تکرار کلام نکردی. ( گلستان ).
حسن کلام انوریست اینکه می کند
تا اینزمان حکایت احسان بوالحسن.سلمان ساوجی.- بطی ءالکلام؛ آهسته سخن. کسی که به آهستگی و ملایمت سخن می گوید. ( ناظم الاطباء ).
- به کلام درآوردن؛ به سخن برانگیختن. به گفتار واداشتن:
به هیچ شهر نباشد چنین شکر که تویی
که طوطیان چو سعدی درآوری به کلام.سعدی.- حاصل کلام؛ خلاصه کلام. محصل کلام. هر سه دراختصار و کوتاهی سخن بکار می رود. ( از ناظم الاطباء ).
- رد کلام کردن؛ سخن را باطل کردن. رد کردن. اعتراض کردن. ( ناظم الاطباء ).
- کلام آسمانی؛ کلام خدا. کلام الهی. وحی. کلام آفریدگار:
کلیم آمده خود با نشان معجز حق
عطا و لوح و کلام و کف و رخ انور.ناصرخسرو.- کلام آفریدگارِ؛ قرآن: بزرگتر گواهی بر اینچه می گویم کلام آفریدگار است. ( تاریخ بیهقی ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. سخنی که مفید معنی تام باشد، عبارت یا جمله ای که از مسند و مسند الیه ترکیب شود و دارای معنی باشد.
* کلام پهلودار: [مجاز] = سخن * سخن پهلودار
* کلام سمین: [مقابلِ غث] [قدیمی، مجاز] سخن استوار و محکم.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - سخن گفتار. یا کلام الهی. کلام باری. یا کلام باری ( حق ). گفتار خدا قر آن: ( و دانستن تفسیر کلام باری عزشانه و معانی اخبار رسول صلوات الله علیه و آله لازمست. یا کلام جامع. آنست که شاعر در شعر خود نکات اخلاقی و فلسفی آورد و یا از اوضاع زمان سخن گوید چنانکه قوامی گنجوی گوید: ( مویم از غم سپید گشت چو شیر دل ز محنت سیاه گشت چو تار ). ( این ز عکس بلا کشید خضاب وان ز راه جفا گرفت غبار ). ( ترجم. ابیات براون ) یا کلام منثور. نثر. یا کلام مستدام. کلام الهی. یا کلام منطوم. نظم شعر: ( بدانکه عروض میزان کلام منظوم است ). یا میان کلامتان شکر. چون خواهند در میان سخن دیگری سخن گویند این جمله را بر زبان آرند. یا کلام نرم کردن. سخن سنجیده و نرم گفتن: ( گذشت عمر و نکردی کلام خود را نرم ترا چه حاصل از این آسیای دندانست ? ) ( صائب ) ۲ - جمله ای که مفید فایده یا خبری باشد بنحوی که چون گوینده خاموش شود شنونده در انتظار نماند. یا کلام لفظی. عبارت از سخن معمولی است که بوسیل. ادای حروفی خاص که دلالت بر معانی مخصوصی که در نفس متکلم است میکند ۳ - علمی است که متضمن بیان دلایل و حجج عقلی در باب عقاید ایمانی و رد بر مبتدعان و اهل کفر و ضلالت است. توضیح: این علم زایید. بحثها و مناقشاتی است که از اواخر قرن اول هجری میان مسلمانان دربار. مسایل اعتقادی از قبیل توحید و تجسیم و جبر و اختیار و ایمان و کفرو امثال آنها در گرفت و چون طرفداران هر یک ازین مباحث محتاج دلایل برای اثبات عقاید خود بودند و هر استدلالی طبعا نتیج. بحثهای عقلانی است ازین راه برای هر دسته اصول و مباحثی فراهم آمد که علم کلام از آنها تشکیل شد. در وجه تسمی. آن اختلافست: بعضی گویند چون قدیمترین مساله ای که در میان مسلمانان راجع بان اختلاف افتاد و بحث و مناقشه در آن شروع شد مساله کلام الله و خلق قر آنست این علم را بسبب تسمی. به اهم بدین نام نامیدند. برخی دیگر گویند از آنجا که مبنای این علم تنها مناظرات نسبت به عقاید است و نظری بعمل در آن علم نیست آنرا کلام گفته اند. گروهی گویند که اصحاب این علم در مسایلی تکلم کرده اند که گذشتگان از تکلم کرده اند که گذشتگان از تکلم آن خود داری کردهاند لذا بدین نام نامیده شده.
جمع کلم
فرهنگ اسم ها
معنی: سخن، حرف مفید، قول، گفتار، ( در گفتگو ) ( به مجاز ) کلمه، ( در ادبیات ) در دستور زبان، مجموعه ی جمله هایی که معمولاً به هم ربط دارند و مطلبی را بیان می کنند، ( در ادیان ) دانش دینی متضمن بیان دلایل درباره ی عقاید دینی، ( در قدیم ) ( به مجاز ) کلام الهی، قرآن
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه آزاد فارسی
(در لغت به معنی سخن با فایده)، در سه معنی به کار رفته است: 1. الفاظ و لغاتی که از اصوات و حروف تشکیل شده و به واسطة تموّج هوا مراد گوینده را به شنونده می رساند. گاه در این مقام از وجود نوشتاری این اصوات و حروف استفاده می شود. بنابراین کلام، وجود لفظی و کتبی یک مدلول است 2. قدرت و نیروی گوینده که به واسطة بهره از مخارج حروف و صورتِ نوشتاریِ آن، مراد خود را بیان می دارد. همة ادیان خداوند را متکلم دانند. اشعریان کلام خدای را مفهوم و مدلول کتب سماوی دانند و حنابله وکرامیه کلام خدای را بسان مخلوق حروف و اصوات مسموع دانند. عرفا و محققان کلام حق را در مراتب گوناگون اعتبار می کنند و چون کلام را اظهارِ مکنونات غیبی می دانند، ظهور حق را در مرتبة اسماء و صفات، اعیان ثابته، نفس رحمانی و بالاخره تمام کتاب آفرینش، کلام حق می دانند و در این میان موجوداتی را که واجد تمام کمالات لازمة خود هستند، «کلمات تامّه» می خوانند؛ همچون عقل مفارقه و انسان های کامل چون مسیح (ع)، محمد(ص) و ائمة اطهار(ع). 3. به معنی اصلاحِ دانشِ کلام.
58010400
ویکی واژه
جملهای که مفید فایده یا خبری باشد به نحوی که چون گوینده خاموش شود، شنونده در انتظار نماند.
جنس مؤنث انسان، جنس مؤنث آماده جفتگیری.
جملاتی از کلمه کلام
چون شود قوت او کلام خدا طرب و عشرتش ز جام خدا
مصحف روی تو می خوانم تمام مژه و ابرو و زلفینت کلام