پیمودن

پیمایش (Scrolling) به فرآیندی اطلاق می‌شود که به کاربر اجازه می‌دهد تا یک سند را درون پنجره یک برنامه حرکت دهد و بخش‌های مختلف آن را مشاهده کند. با استفاده از کلیدهای خاصی مانند کلیدهای جهت‌دار روی صفحه کلید، کاربر می‌تواند به راحتی به قسمت‌های مختلف سند دسترسی پیدا کند. در نرم‌افزارهای گوناگون، شیوه‌های متفاوتی برای این نوع پیمایش وجود دارد که هر کدام مزایا و ویژگی‌های خاص خود را دارند. به عنوان مثال، برخی از برنامه‌ها امکاناتی نظیر پیمایش خودکار یا اسکرولینگ نرم را ارائه می‌دهند که تجربه‌ای روان‌تر برای کاربر فراهم می‌کنند. این روش‌ها به کاربران کمک می‌کنند تا به راحتی اطلاعات مورد نظر خود را پیدا کنند و از سردرگمی در محتوای زیاد جلوگیری کنند.

لغت نامه دهخدا

پیمودن. [ پ َ / پ ِدَ ] ( مص ) مطلق اندازه گرفتن. ( فرهنگ نظام ). || به ذرع چیزی بکسی دادن. ذرع کردن. گز کردن. اندازه گرفتن با گز و ذراع و ارش و غیره:
بفرسنگ صد بود بالای اوی
نشایست پیمود پهنای اوی.فردوسی.نپیمود کس خاک کاخش به پی
ز لشکر هرآنکس که شد سوی ری.فردوسی.بود مهر زنان همچون دم خر
نگردد آن ز پیمودن فزون تر.فخرالدین اسعد ( ویس ورامین ).ای شاه بپیمود زمین را و فلک را
جاه تو و قدر تو به بالا و به پهنا.مسعودسعد.چون بیاوردند و بپیمودند چند ارش کمتر بود دیوارها [ دیوارهای طاق کسری ]. ( نزهتنامه علائی ).
میانت را و مویت را اگر صد ره بپیمایی
میانت کمتر از موئی و مویت تا میان باشد.سعدی.از خجالت دهم به ذره فروغ
نور بر آفتاب پیمایم
گریه ای در جگر بشورانم
نمکی بر کباب پیمایم.
نتوان دید بس به بیداری
صبح بر چشم خواب پیمایم
بایدم آه طره تو کشید
بر نفس پیچ و تاب پیمایم
بر ظهوری دوید بیتابی
بر سکون اضطراب پیمایم.ظهوری ( از آنندراج ).فتور؛ پیمودن چیزی را از میان دو انگشت سبابه و ابهام. شبر؛ به دست پیمودن جامه و مانند آن. ( منتهی الارب ). || مساحت کردن: خراج بر حد عراق وی نهاد و پی از انوشیروان دو یک ستدندی و شش یک و پنج یک، چنانکه رسم آن شهرهابودی و چنانکه آبادانی زمین بودی و قباد آن خواست که این رسمها برگیرد و عدل بنهد و آن وقت عدل آن بود که هر سالی زمین بپیمودندی و از آبادانی خراج گرفتندی و از ویرانی نگرفتندی. ( ترجمه طبری بلعمی ). و ضمان نامه ای داد که قم را مساحت کند و بپیماید بر سبیل سویت و عدالت. ( ترجمه تاریخ قم ص 102 ). || پیمانه کردن. بکیل کردن. کیل کردن. ( زمخشری ). سختن و اندازه گرفتن با پیمانه: و این صفیةالعثری با وفد برفت از پس ایشان و ابوموسی را پیش عمر شکایت کرد و گفت یا عمر نباید که ابو موسی عامل تو باشد بر مسلمانان. عمر گفت چرا؟ گفت زیرا که از غنیمت مسلمانان شصت غلام نیکو روی بگزیده است و پیش خود بپای کرده است... و دو قفیز دارد که بدو طعام پیماید، یکی کمتر و یکی بیشتر... ( ترجمه طبری بلعمی ).
چو پیمانه تن مردم همیشه عمر پیماید
بیاید زیر پیمودن همان یک روز پیمانه.کسائی.

فرهنگ معین

(پِ دَ ) (مص م. ) ۱ - اندازه گرفتن. ۲ - مساحت کردن. ۳ - طی کرده راه.

فرهنگ عمید

۱. پیمانه کردن.
۲. درنوردیدن، طی مسافت کردن.
۳. اندازه گرفتن، مساحت کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱-اندازه گرفتن ( مطلق ) پیماییدن: رای هند را ندیمی بود هنر پرور... که هنگام محاوره در دامن روزگار پیمودی. ( مرزبان نامه چا. ۱ تهران ۲ ) ۱۳٠- با گز و ذراع وارش چیزی را اندازه گرفتن ذرع کردن گزکرن: و آنرا اساس انداخته و بطناب پیموده بر شاهزادگان و امرا قسمت کردند. ۳- کیل کردن اندازه گرفتن با پیمانه پیمانه کردن:... و دو قفیز دارد که بدو طعام پیماید یکی کمتر و یکی بیشتر. شاید آنگه کزین جوال بکیل اندک اندک برو بپیماید. ( ناصرخسرو ) ۴- مساحت کردن مساحی کردن: و آن وقت عدل آن بود که هر سالی زمین بپیمودندی و از آبادانی خراج گرفتندی و از ویرانی نگرفتندی. ۵- آشامیدن نوشیدن ( باده شراب... ): هنوز از فزونی ز می شاد کام نپیموده بد شاه با ماه جام. ( شا.لغ. ) ۶- آشامانیدنخورانیدن ( می شراب.... ): بپیمود ساقی می و داد زود تهمتن شد از دادنش شاد زود. ( شا. لغ. ) ۷- طی کردن ( طریق ) سپردن ( راه ) قطع کردن ( مسافت ) بریدن: وز ارمینیه تا در اردبیل بپیمود بینا دل و بوم گیل. ( شا.بخ ۲۳۱۴: ۸ ) و صیدکنان منازل و مراحل پیموده بولایت کرج در آمد.یا آب بغربال پیمودن. کاری بیحاصل کردن: کان چاره چو سنبیدن کوهست بسوزن وان حیله چو پیمودن آبست بغربال. ( معزی ) یاباد پیمودن کاری بیحاصل و بی نتیجه کردن: تو تا می باد پیمایی شب و روز در این خانه بر آمد سال هفتاد. ( ناصر خسرو ) یا پیمودن بگرز. گرز زدن بر آزمودن که تاب گرز خوردن دارد: هنوز ایندر آورد نبسودمش بگرز دلیران نپیمودمش. ( شا. لغ. ) یا پیمودن جواب. پاسخ دادن: بر سخن لب گشوده خاموشی بر سوالش جواب پیمایم. ( ظهوری ) یا پیمودن رزم. رزم کردن جنگیدن: مرا نیز هنگام آسودنست ترا رزم بد خواه پیمودنست. ( شا.لغ. ) یا پیمودن چرخ ( گردون ) روزگار ( عمر سال ) بر کسی. او را به پیری رسانیدن: ای پیرنگه کن که چرخ برنا پیمود بسی روزگار بر ما. ( ناصرخسرو ) مه ده یکی پیر بد نامجوی بسی سال پیموده گردون بدری. ( گرشا. لغ. ) یا پیمودن خاک. سر بخاک گذاشتن برای سجده و عبادت: بیک هفته در پیش یزدان پاک همی با نیایش بپیمود خاک. ( شا. لغ. ) یا پیمودن رنج. رنج بردن رنج کشیدن: مرا چون مخزن الاسرار گنجی چه باید در هوس پیمود رنجی ? ( نظامی ) یا پیمودن روزی. گذشتن بر شخصی و گرنه من ایدر همی بودمی بسی با شما روز پیمودمی. ( شا. لغ. ) یا پیمودن سالی.گذشتن سالی بر شخص: باندیشه گفت ای جهاندیده زال. بمردی بی اندازه پیموده سال. ( شا. لغ. ) یا پیمودن سخن. سخن گفتن: بدانست کو این سخن جز بمهر نپیمود با شاه خورشید چهر. ( شا. لغ. ) یا پیمودن بالای ( قامت ) شب. بروز آوردن شب: برفت و بپیمود بالای شب پر اندیشه دل پر ز گفتار لب. ( شا. لغ. ) چشم خونین همه شب قامت شب پیمایم تاز خونین جگری لعل قبا آرایم. ( خاقانی ) یا پیمودن شبی. گذشتن شبی بر شخص. یا پیمودن عمر. اندازه گرفتن عمر: چو پیمان. زرین تن مردم همیشه عمر پیماید بباید زیر پیمودن همان یک روز پیمانه. ( کسائی ) یا مهتاب بگز پیمودن مهتاب پیمودن. کار بیحاصل کردن کار بیهوده کردن: بنعل دلدل و چون رسد مه نو تو ? روای سپهر و مپیمای بیش ازین مهتاب. ( وحشی )

دانشنامه آزاد فارسی

پیمودن (Scrolling)
فرآیندی که باعث حرکت سندی در پنجره یک برنامه می شود به طوری که بتوان قسمت مورد نظر از آن را دید. روی صفحه کلید، کلید هایی مثل کلید های جهت برای پیمایش وجود دارد. در برنامه های مختلف از شیوه های گوناگونی برای پیمودن یک سند استفاده می شود.

ویکی واژه

فرایند گامبگام (پشت هم) گذشتن: 💬 با پیمودن این گام‌ها به خواسته‌ات می‌رسی. شناسه « کناییک » عرفشته نشده. الگو:ردال خطا
روندی را گامبگام (پشت هم) گذشتن: 💬 برای آغازیدن (آغاز کردن) یه پروژه جدید، مرحله‌های زیر را بپیمو.

جمله سازی با پیمودن

ملول گشتم ازین باد و خاک پیمودن وگر حقیقت خواهی تو، از ملال گذشت
بار بار اندر بیا کندند دیبای ختن کیل کیل اندر بپیمودند لؤلؤی خوشاب
ازین پیمانه‌های زندگی، آه که پر می‌گردد از پیمودن راه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال پی ام سی فال پی ام سی فال انبیا فال انبیا فال تاروت فال تاروت