پرورانیده

لغت نامه دهخدا

پرورانیده. [ پ َرْ وَ دَ / دِ ] ( ن مف ) پرورده. پرورانده. پرورش یافته. تربیت کرده:
ببیند یکی روی دستان سام
که بد پرورانیده اندر کنام.فردوسی.

فرهنگ معین

(پَ وَ دِ ) (ص مف. ) پرورده، پرورش یافته.

فرهنگ عمید

پرورده، پرورش یافته.

ویکی واژه

پرورده، پرورش یافته.

جمله سازی با پرورانیده

هرکه این خورد پرورید روان پرورانیده را همه خورد آن
تازه رویش چوگل به آب حیات پرورانیده در حیا به حیات
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال فرشتگان فال فرشتگان فال تماس فال تماس فال مکعب فال مکعب