لغت نامه دهخدا پرورانیده. [ پ َرْ وَ دَ / دِ ] ( ن مف ) پرورده. پرورانده. پرورش یافته. تربیت کرده: ببیند یکی روی دستان سام که بد پرورانیده اندر کنام.فردوسی.
جمله سازی با پرورانیده هرکه این خورد پرورید روان پرورانیده را همه خورد آن تازه رویش چوگل به آب حیات پرورانیده در حیا به حیات