پروب

ویکی واژه

آشکارگر، آشکارساز؛ یکی از اجزای وسایل تصویربرداری (به ویژه اولتراسونوگرافیک) 
که معمولا با شی موردنظر تماس پیدا می کند

جمله سازی با پروب

ما که موریم مددگر رسد از خسرو عشق تختهٔ مشق ستم، سینهٔ پروبزکنیم
آه گرد کلفت از دل می برد عشاق را جز پروبال پری ویرانه را جاروب نیست
جان چو مرغیست گرفتار قفس بی پروبال یا چو بیچاره غریبیست که در زندانست
بخاتم گو مده صیاد مرغ بی‌پروبالم که باشم در حصار عافیت تا در قفس باشم
جائی که درین باغ توان زد پروبالی جز در قفس ای مرغ گرفتار ندیدم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال تک نیت فال تک نیت فال میلادی فال میلادی فال احساس فال احساس