پرداختن در زبان فارسی به معنای انجام دادن یا به کار گرفتن است. این واژه به طور کلی به کنشهایی اشاره دارد که فرد در راستای تحقق یک هدف یا وظیفه انجام میدهد. به عبارتی، پرداختن به یک موضوع، نشاندهنده توجه و تمرکز بر آن مسأله است و میتواند در زمینههای مختلفی مانند کار، هنر، تحصیل و غیره مورد استفاده قرار گیرد. تنها به معنای مالی محدود نمیشود. در زبان فارسی، این واژه میتواند به انجام فعالیتهای مختلف، توجه به مسائل و موضوعات گوناگون، و حتی در زمینههای اجتماعی و فرهنگی نیز به کار رود. به همین دلیل، معنای پرداختن به نوعی وابسته به زمینه و موقعیتی است که در آن استفاده میشود. در متون ادبی، واژه پرداختن میتواند به عنوان ابزاری برای توصیف احساسات و عواطف شخصیتها به کار رود. نویسنده میتواند با استفاده از این واژه، نشان دهد که شخصیتها چگونه به مسائل زندگی خود توجه میکنند و یا به چه نحو به فعالیتها و اهداف خود میپردازند. این استفاده از واژه به غنای متن و عمق بخشی به شخصیتها کمک میکند.
پرداختن
لغت نامه دهخدا
- پرداختن خانه ای یا خنوری؛خالی و تهی کردن آن: چون سلیمان را بشستند و کفن کردند عمر بر وی نماز کرد چون بگور کردندش اسبان و ستوران خلافت بنزدیک او آوردند و گفتند هرکدام که خواهی برنشین گفت ستور خویش را خواهم و برنشست مردمان گفتند بدارالخلافه شو گفت امروز آنجا عیال سلیمان است و مرا خانه خویش کفایت است تا ایشان آنرا پردازند و او بخانه خویش آمد و همی بود تا آن سرای بپرداختند. ( تاریخ طبری ترجمه بلعمی ).
اگر پادشا چاره ای سازدی
کز آن غم دل ما بپردازدی.فردوسی.سپه کرده و جنگ را ساخته
دل ازمهر جمشید پرداخته.فردوسی ( شاهنامه چ دبیر سیاقی ج 1 ص 31 ).دل از داوری ها بپرداختند
به آئین یکی جشن نو ساختند.فردوسی.همه هرچه دید اندر او چارپای
بیفکند وزیشان بپرداخت جای.فردوسی.یکی بانگ بشنید کای شهریار
بسر بردی اندر جهان روزگار
بسی تخت شاهان بپرداختی
سرت را بگردون برافراختی.فردوسی.بپرداخت ایران و شد سوی چین
جهان شد پر از داد و پرآفرین.فردوسی.چو جائی ز دشمن بپرداختی
دگر بدکنش سر برافراختی.فردوسی.چو تو پشت دشمن ببینی بچیز
میاز و مپرداز هم جای نیز.فردوسی.توانی مگر چاره ای ساختن
از او کشور هند پرداختن.فردوسی.سپاه از پس او همی تاختند
بیابان ز گوران بپرداختند.فردوسی.سراپرده و خیمه ها ساختند
ز نخجیر دشتی بپرداختند.فردوسی.بگردان ز جانش نهیب بدان
بپرداز گیتی ز نابخردان.فردوسی.سر بابت از مغز پرداختند
مر آن اژدها را خورش ساختند.فردوسی.همان بدره و برده و چارپای
براندیشم آرم شمارش بجای
ببخشم که من راه را ساختم
وزین تیرگی دل بپرداختم.فردوسی.برآهیخت شمشیر کین پیلتن
ز دیوان بپرداخت آن انجمن.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. وام خود را ادا کردن.
۳. کارسازی کردن.
۴. ساختن.
۵. جلا دادن.
۶. [قدیمی] آراستن.
۷. [قدیمی] خالی کردن، تهی کردن.
۸. مرتب کردن.
۹. انجام دادن.
۱۰. (مصدر لازم ) فارغ شدن.
۱۱. مشغول گشتن.
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
sborsare
ادا کردن، کارسازی کردن.
جلا دادن.
به انتها رسانیدن.
شرح دادن.
خالی کردن، خلوت کردن.
دور کردن، جدا کردن.
آهنگ کار کردن، به کاری دست زدن.
از کاری فارغ شدن.
آماده کردن، ترتیب دادن.
ترک کردن، رها کردن.
توجه کردن، اعتنا کردن.
رفع کردن.
رای زدن، مشورت کردن.
گرفتن، ربودن.
جدا کردن.
مقید شدن.
جمله سازی با پرداختن
سراپردهٔ نو بپرداختند نشستنگه خسروی ساختند
پرستنده گان جای پرداختند میان دو صف مسند انداختند