لغت نامه دهخدا ( پرآور ) پرآور. [ پ َ وَ ] ( نف مرکب ) دارای پر. تیزپر. و تیزرو و پرنده. ( برهان ): گهی با چراگر چراگر شدی گهی با پرنده پرآور شدی.خواجو ( همای و همایون ).
فرهنگ عمید ۱. پرنده.۲. دارای پر.۳. تیزپَر، تیزرو: گهی با چراگر چراگر شدی / گهی با پراور پراور شدی (خواجو: مجمع الفرس: پراور ).
جمله سازی با پرآور تدبیر به خون تیز کند تیغ قضا را این ابر بلا را به سر من سپرآورد هر گه همای همّت او بال گسترد آفاق را تمام به زیر پرآورد از روی درد بلبل اگر ناله سر کند گل را نفس گسسته به زیر پرآورد ما رخت عشق خود زبر آسمان بریم گرمان همای وصل تو زیر پرآورد