پاکوب

لغت نامه دهخدا

پاکوب. ( ن مف مرکب ) کوفته شده بپای. || ( نف مرکب ) پای باز. رقاص.

فرهنگ معین

۱ - (ص مر. ) رقاص. ۲ - (ص مف. ) کوفته شده، له شده.

فرهنگ عمید

۱. کوبیده شده در زیر پا، پامال.
۲. (صفت فاعلی ) پاکوبنده، رقاص.
* پاکوب کردن: (مصدر متعدی ) چیزی را در زیر پا له کردن، لگد کردن، پامال کردن.

فرهنگ فارسی

کوبیده شده درزیرپا، پامال، رقاص، کوبنده
۱-( اسم صفت ) پاکوبنده پای باز رقاص ۲-( اسم صفت ) کوفته شده بپای پاکوبیده پایمال.
کوفته شده پای رقاص

ویکی واژه

رق
کوفته شده، له شده.

جمله سازی با پاکوب

ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت فتنه پاکوبان شود هنگام ابرش جستنت
زان می‌ که‌ گر برابر آبستنی نهند پاکوبد از نشاط به زهدان او جنین
اغیار چو بسیارند در کوی تو پاکوبان بنیاد وصال ما زین زلزله ویران به
پیش آی و به عنف بوسه می‌در ده پاکوب و به جهد باده می‌پیما
کف زن که ز بند این مظالم رستی پاکوب که از گردنت این بار افتاد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گرایش یعنی چه؟
گرایش یعنی چه؟
پیشه یعنی چه؟
پیشه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز