کلمهی «وهل» در فارسی و عربی دارای چند معنا و کاربرد مختلف است که بسته به زمینه استفاده، مفهوم آن تغییر میکند. یکی از معانی اصلی آن، ترسنده، بیمناک یا بددل بودن است و به شخصی اطلاق میشود که دچار سستی روحیه، ترس یا تزلزل در تصمیمگیری است. علاوه بر این، «وهل» به معنای سست شدن، گمان بردن در چیزی، فراموش کردن یا اشتباه کردن نیز به کار رفته و نشاندهنده ضعف یا ناپایداری در عمل یا ذهن است. در متون ادبی، واژه «وهل» برای بیان اشتباه، سهو یا نسیان و همچنین حالتهای روانی مانند بیم و نگرانی استفاده میشود. معنای دیگر «وهل» به گیاهان مربوط است و به درخت کاج، صنوبر یا برخی انواع سرو کوهی گفته میشود که در فارسی گاهی با نامهای ابهل یا عرعر نیز شناخته میشود و چوب و برگ آنها در صنایع مختلف کاربرد دارد.
وهل
لغت نامه دهخدا
وهل. [ وَ هََ ] ( ع مص ) سست گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || ترسیدن. || غلط کردن و سهو نمودن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر ) ( آنندراج ). || فراموش کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || فراموش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِ ) بیم. بددلی. || غلط. || نسیان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
وهل. [ وَ هََ ] ( ع ص ) ترسنده. || سست. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
وهل. [ وُ ] ( اِ ) درخت کاج راگویند که صنوبر باشد، و بعضی گویند وهل درخت سرو کوهی است و آن را به عربی عرعر و ثمر آن را حب العرعر گویند. ( برهان ) ( آنندراج ).درخت صنوبر. ( انجمن آرا ). به اقسام سرو کوهی که مراداقسام درخت پیرو است اطلاق شود. || ابهل. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ابهل و سرو کوهی شود.
وهل. [ وِ هَِ ] ( اِخ ) دهی است جزو دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه در 7 هزارگزی راه شوسه میانه به خلخال با 128 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
ترسنده یا سست.
دانشنامه عمومی