ورشکسته

لغت نامه دهخدا

ورشکسته. [ وَ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) کسی که هرچه داشته از دست رفته است. ( آنندراج ). مفلس. نادار. پریشان.

فرهنگ معین

(وَ شِ کَ تِ )(ص مف. )=ورشکست. ورشکستن: کسی که سرمایه و مال خود را از دست داده.

فرهنگ عمید

بازرگانی که به واسطۀ خبط و اشتباه در تجارت زیان دیده و نتواند وام های خود را بپردازد، ورشکست.

فرهنگ فارسی

( اسم ) کسی که سرمایه و مال خود را ازدست داده تاجری که بر اثر پیشامدی سرمای. خود را از دست داده.

جمله سازی با ورشکسته

سلسله قاجار، بیمار از سیاست داخلی، متوجه شد (اگر نگوییم که حتی متوجه نشدند) که قادر به رودررویی با خطر امپراتوری در ناحیه شمالی نیست. دربار شاهنشاهی، ضعیف و ورشکسته زیر فرمان فتحعلی‌شاه مجبور به امضا قرارداد رسوایی‌آور گلستان در ۱۸۱۳ م شد که بعد از شکست تلاش‌های عباس‌میرزا برای آرام کردن جبهه شمالی ایران، به امضای قرارداد عهدنامه ترکمنچای، منجر شد.
آماندا ابینگتون در سال ۲۰۱۳ توسط دادگاه عالی ورشکسته اعلام شد و نتیجهٔ دادگاه گرفتن ۱۲۰٬۰۰۰ پوند به عنوان لایحهٔ مالیات اعلام شد.
رضا (رضا بیک‌ایمانوردی) رانندهٔ رئیس یک شرکت ورشکسته است…
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چیره
چیره
اعتبار
اعتبار
میلف
میلف
فال امروز
فال امروز