ورد به معنای ذکر و دعا است. همچنین، واژهای است که به بخش خاصی از قرآن اشاره دارد که مسلمانان بهعنوان اوراد، آن را در هر روز و شب میخوانند. این دعاها و اذکار به تقویت ارتباط با خدا و یادآوری معانی عمیق زندگی کمک میکنند. در کنار این معانی، واژه ورد همچنین به گل، بهویژه گل سرخ نیز اطلاق میشود. این دو مفهوم بهنوعی پیوندی عمیق با زیبایی و روحانیت دارند. در واقع، وردها نهتنها بهعنوان ابزارهای معنوی برای نزدیکشدن به خداوند شناخته میشوند، بلکه در فرهنگ ما به زیبایی طبیعت نیز اشاره دارند. این گلابی که از گل سرخ بهدست میآید، نمادی از عشق و لطافت است و میتواند به ما یادآوری کند که در زندگی باید به زیباییهای اطرافمان توجه کنیم و آنها را در کنار ذکر و دعا در نظر بگیریم.
ورد
لغت نامه دهخدا
نیست در موکب جهان مردی
نیست در گلبن فلک وردی.خاقانی.با شکایتها که دارم از زمستان فراق
گر بهاری باز باشد لیس بعد الورد برد.سعدی. || گل سرخ:
ز آتش برون آمد آزادمرد
لبان پر ز خنده به رخ همچو ورد.فردوسی.اندرآ اسرار ابراهیم بین
کو در آتش دید ورد و یاسمین.مولوی.آنکه آتش را کند ورد و شجر
هم تواند کرد این را بی ضرر.مولوی.در فصل ربیع که آثار صولت بردآرمیده و ایام دولت ورد رسیده. ( گلستان سعدی ).
- ورد اصفر؛ گل زرد.( فرهنگ فارسی معین ).
- وردالحِماق؛ وردالفجار. وردالحمار. گل رعنا. ( تحفه حکیم مؤمن ). گل دوروی. رجوع به تحفه شود.
- ورد قصرانی؛ ورد کامکاری. رجوع به ورد کامکاری شود.
- ورد کامکاری؛ منسوب به کامکار که نام دهقانی در مرو بود. نوعی گل سرخ که بسیار سرخ رنگ است و آن را در شهر ری قصرانی منسوب به قصران قریه ای در ری، و در عراق و الجزیره و شام جوری منسوب به شهر جور که شهری است در فارس گویند. ( فرهنگ فارسی معین از کامل ابن اثیر حوادث سال 307 هَ. ق. ).
- وَردِ مُرَبّی ̍؛ گل قند. ( غیاث اللغات ). گلقند. ( آنندراج ). معده را قوت دهد و طبیعت را نرم گرداند و آن برگ گل سرخ تازه قیمه کرده یا کوفته است که با قند سوده درآمیزند و به دست مالش دهند و چهل روز در آفتاب نهند:
می دراند کام و لنجش را دریغ
کآنچنان ورد مربی گشت تیغ.مولوی.- ورد منتن؛ گل زرد. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| نسترن را نیز گویند که یکی از گونه های وحشی گل سرخ است. ( فرهنگ فارسی معین ). || اسب گلگون. ( مهذب الاسماء ). اسب گلگون یعنی مابین کمیت و اشقر. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج، وُرد، وِراد، اوراد. ( اقرب الموارد ):
فرهنگ معین
(وَ ) [ ع. ] (اِ. ) گل، گل سرخ.
فرهنگ عمید
۱. ذکر، دعا.
۲. جزئی از قرآن که انسان هر روز و هر شب می خواند.
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - کار هر روزی. ۲ - نوبت آب. ۳ - بهره ای از آب. ۴ - گروهی از لشکر. ۵- تب. ۶ - نوبت تب.۷- پاره ای از خواندنی ازقر آن وجز آن دعایی که کسی همه روزه خواند ذکر: زبان ایام این ابیان را ورد خود ساخت. جمع: اوراد. یا ورد وارو. ورد مخالف. یا ورد وار و خواندن.
شاگرد و مرید شاگرد و مرید و تلمیذ
فرهنگ اسم ها
معنی: گلِ سرخ، گل، ( معرب از پهلوی )، ( در عربی ) شیر بیشه، دلاور
دانشنامه عمومی
ورد ۸٫۵۶ کیلومترمربع مساحت و ۱٬۸۳۴ نفر جمعیت دارد و ۲۹۴٫۹ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
دانشنامه اسلامی
معنی وَرَدَ: به لب آب رفت ( کلمه وَرَد در اصل لغت به معنای قصد رفتن بسوی آب است و به تدریج در چیزهای دیگر استعمال شده، مثلا گفتهاند: وردت الماء - به لب آب رفتم مصدر آن ورود و اسم فاعلش وارد و اسم مفعولش مورود است خدای تعالی نیز در قرآن این معنی را استعمال نموده...
معنی مَوْرُودُ: آبی که به لب آن رسیده اند- آنچه در آن وارد می شوند (بِئْسَ ﭐلْوِرْدُ ﭐلْمَوْرُودُ:بد سهمی است [آتشی] که در آن وارد میشود.کلمه وَرَد در اصل لغت به معنای قصد رفتن بسوی آب است و به تدریج در چیزهای دیگر استعمال شده، مثلا گفتهاند: وردت الماء - به لب آب...
معنی وِرْداً: به صورت آمدن تشنگان بر لب آب ( کلمه وَرَد در اصل لغت به معنای قصد رفتن بسوی آب است و به تدریج در چیزهای دیگر استعمال شده، مثلا گفتهاند: وردت الماء - به لب آب رفتم مصدر آن ورود و اسم فاعلش وارد و اسم مفعولش مورود است خدای تعالی نیز در قرآن این معنی...
ریشه کلمه:
ورد (۱۱ بار)
طبرسی فرموده:«وُروُد در اصل مشرف شدن بدخول است نه دخول: «اَصْلُ الْوُروُدِ اَلْاِشْرافُ عَلَی الدُّخُولِ وَ لَیْسَ بِالدُّخُولِ» راغب میگوید: ورود در اصل قصد آب است سپس در غیر آن بکار رود. در اقرب و مصباح گفته:«وَرَدَ الْبَعیرُ وَ غَیْرُهُ الْماءَ وُروُداً» یعنی به آب رسید بی آنکه داخل شود و گاهی نیز دخول نیز در آن هست: در صحاح آمده:« وَرَدَ ورُروُداً: حَضَرَ». بنابر این ورود به معنی اشراف و نیز به معنی دخول است. چون به آب مدین رسید دید گروهی به چهارپایان آب میدهند در این آیه به معنی نزدیک شدن و رسیدن است. و درآیات.. منظور دخول است. وارد: کسی است که از رفقا برای آب آوردن جلو افتاده است. ظاهرا این تسمیه از آنجهت است که او پیش از دیگران به آب میرسد یعنی کاروانی بیامد آبدار خویش را فرستادند دلو را بالا کشید گفت: ای مژده این پسری است. *** در اینجا لازم است چند آیه را بررسی کنیم : 1-. ضمیر «وارِدُها» راجع به جهنم است یعنی: همه شما اعم از نیکوکار و بدکار وارد جهنم خواهیدشد، سپس پرهیزکاران را نجات میدهیم و ستمکاران را به زانو درآمده در آن میگذاریم. آیا مراد از ورود نزدیک شدن است یا دخول؟ کلمه «ثُمَّ نُنَجِیّ الذَّینَ اتَّقَوْا» دو چیز میفهماند یکی اینکه همه مردم بدون استثناء وارد جهنم خواهندشد وگرنه برای این کلمه محلی نمیماند. دوم اینکه مراد از ورود دخول است وگرنه در صورت عدم دخول نجات دادن معنی ندارد وانگهی «وَنَذَرُ الظّالِمینَ فیها» ترک کردن در آتش است نه در کنار آتش. مگر آنکه بگوییم: بعد از رسیدن به کنار آتش باز نجات یافتن لازم است و ظالمان پس از آنکه در کنار آتش ماندند بعداً به آن داخل میشوند. ناگفته نماند: اگر مراد از ورود دخول باشد، مومنان در آن ابداً رنجی نخواهنددید النهایه در آن دخول برای خدا غرضی هست. در تفسیر برهان از امام صادق «علیه السلام» نقل شده:« فی قَوْلِهِ وَ اِنْ مِنْکُمْ اِلَّا وارِدُها» آیا نشنیدی که شخص میگوید «وزرَدْناماء بَنی فُلانٍ» آن ورود است نه دخول. در مجمع البیان چند روایت نقل شده راجع به اینکه همه مردم به آتش داخل خواهندشد ولی همه نبوی است و از اهل بیت علیهم السلام نیستند. نگارنده گوید: العلم عندالله. گرچه احتمال دخول از نزدیک شدن قوی است و چند آیه قبل که آمده. ظاهرا مراد بدکاران جن و انس است نه همه مردم لذا نمیشود این آیه را قرینه دانست که مراد از ورود در آیه مانحن فیه اشراف است. 2-. وِرد (به کسر اول) به چندین معنی آمده: اشراف بر آب. آبیکه بر آن وارد شوند. جماعتیکه وارد آب میشوند. عطش و غیره. مراد از ورد در آیه به قرینه مورود ظاهرا آب است چنانکه در المیزان و المنار اختیار کرده است یعنی آتش بدآبی است که بر آن وارد میشوند ظاهرا آن تجسیم معکوس است یعنی حق این است که پیشوا و قائد قوم خویش رابه طرف آب گوارا بکشد تا از عطش رهایی یابند ولی فرعون پیش قوم خویش افتاده آنها را به آتش وارد میکند و آن بدآبی است که وارد میشوند زیرا به عوض تسکین عطش وجودشان را میسوزاند. و آن به قول المنار اشاره به خسران و ناامیدی است. 3-. وِرْد را عطاش معنی کردهاند، علی هذا مصدر به معنی فاعل و برای جمع است یعنی: گناهکاران را عطشان به جهّنم سوق میکنیم. شاید ورد را از آن عطش معنی کردهاند که علت ورود به آب عطش است و شاید ورد در آیه به معنی «واردین» باشد.
ویکی واژه
گل، گل سرخ.
ذکر، دعا.
جزیی از قرآن که انسان هر روز و هر شب بخواند.
اوراد.
سنگ
جمله سازی با ورد
جام می زهر شود در دل ما بی لب تو زهر خوردن به از این جام می آشامی ماست
چنان پهن خوان کرم گسترد که سیمرغ در قاف روزی خورد
آفت این پنجره لاجورد پنجه در او زد که به دو پنجه کرد