وارفته

لغت نامه دهخدا

وارفته. [ رَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) مضمحل. || متلاشی شده. ( ناظم الاطباء ). || در تداول زنان سست و بی نیروی کار و بی فکرو جز آن: خاله وارفته. ( از یادداشتهای مؤلف ). شل وول. بی دست و پا. بی سر و زبان. بی جربزه. و رجوع به وارفتن شود. || گداخته. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(رَ ت ِ ) (ص مف. ) ۱ - از هم پاشیده. ۲ - (عا. ) تنبل، بی حال. ۳ - متحیر، گیج، تعجب کرده.

فرهنگ عمید

۱. سست و بی حال.
۲. جدا شده و متلاشی.
۳. تنبل، شُل.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مجددا رفته. ۲ - باز گشته. ۳ - رفته. ۴ - برطرف شده. ۵ - مضمحل شده متلاشی گردیده له شده. ۶- از هم باز شده. ۷ - گداخته مذاب. ۸ - سست شده بیحال گشته شل و ول. ۹ - متحیر متعجب.
مضمحل متلاشی شده

ویکی واژه

از هم پاشیده.
تنبل، بی حال.
متحیر، گیج، تعجب کرده.

جمله سازی با وارفته

💡 کار آن وارفتهٔ ملک و نسب ذکر شاپور است و تحقیر عرب

💡 عصر ما وارفتهٔ آب و گل است اهل حق را مشکل اندر مشکل است

فمبوی یعنی چه؟
فمبوی یعنی چه؟
دول یعنی چه؟
دول یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز