هماور

هماور

لغت نامه دهخدا

هماور. [ هََ وَ ] ( ص مرکب ) مخفف هم آورد. ( انجمن آرا ). رجوع به هم آورد شود. || به معنی خواجه تاش هم هست که هم صاحب و هم خداوند باشد یعنی دو کس یا بیشتر که یک صاحب و یک خداوند دارند، چه آور به معنی خداوند و صاحب هم آمده است. ( برهان ).
هماور. [ هََ وَ ] ( اِخ ) مخفف هاماوران است که ولایت عربستان و یمن باشد. ( انجمن آرا ). سراسر ولایت شام و یمن را گویند. ( برهان ):
چو شاه هماور به شهراندرون
بیامد بننشست با رهنمون.فردوسی.رجوع به هاماوران شود.

فرهنگ معین

(هَ وَ ) (ص. ) حریف، رقیب، هماورد.

فرهنگ فارسی

هاماور
حریف رقیب هماورد

دانشنامه عمومی

هماور (سرده). هماور یا گوش خر ( نام علمی: Symphytum ) نام یک سرده از تیرهٔ گاوزبانیان است.

ویکی واژه

حریف، رقیب، هماورد.

جمله سازی با هماور

بیامد به میدان هماورد خواست بگردید در دشت کین چپ و راست
درآن دم که جز جوشنم برگ نیست هماورد را چاره جز مرگ نیست
هماوردم ار کوه بودی به جنگ ز گرزم شدی نرم چون خاره سنگ
چون عمر یک تن هماوردش نیافت گفت باید جمله بر حربش شتافت
جمله را باید بناوردش ستود زآنکه یک یک کس هماوردش نبود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال تاروت فال تاروت فال جذب فال جذب فال ابجد فال ابجد