در ادبیات، نهی به معنای منع یا بازداشتن فردی از انجام کاری یا استفاده از چیزی است. به عنوان مثال، در شعر گفته میشود: دامن عشوه به داغ دل طالب مفشان ـ کاین چراغی است که بیداد تو افروخته است. گاهی نیز ادیب با خود سخن میگوید: حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی ـ دام تزویر مکن چون دگران قرآن را. نهی میتواند به معانی مختلفی چون تأمل، تحذیر، اندرز، توبیخ، تحریک، دریغ و تهدید به کار رود. در اصول فقه، هر سخنی که دلالت بر درخواست ترک عملی داشته باشد، نهی نامیده میشود. یکی از مباحث مهم در این زمینه این است که آیا نهی دلالت بر حرمت دارد یا خیر. به عنوان مثال، اگر مولی از انجام عملی نهی کند و بگوید به منزل فلان کس نرو، آیا این نهی به معنای حرمت آن عمل است یا تنها نشاندهنده نامطلوب بودن آن است و حرمت باید از دلیل دیگری استنباط شود؟ اکثر اصولیان بر این باورند که نهی ظهور در حرمت دارد. نهی میتواند به دو دسته تقسیم شود: ارشادی و تحریمی. اگر نهی به معنای ارشاد به فساد و عدم وقوع عملی باشد، به آن نهی ارشادی میگویند؛ مانند این که گفته شود: صیغه طلاق را انسان غیر عادل جاری نکند، که در اینجا نهی به فساد طلاقی که توسط غیر عادل جاری میشود اشاره دارد، نه این که طلاق غیر عادل حرام باشد. در مقابل، نهی تحریمی به معنای منع از انجام عمل است.
نهي
لغت نامه دهخدا
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی.فردوسی.پس ایستاد در کشاکش امر و نهی استرجاع کنان. ( تاریخ بیهقی ص 310 ). بر امر و نهی گوهر طبع عزیز تو
در آتش سیاست صافی عیار باد.مسعودسعد.ملک دست او را در امرو نهی و حل و عقد گشاده و مطلق داشت. ( کلیله و دمنه ).
زمانه زو طلبد امر و نهی نز گردون.فلکی.زانکه نهی از دانه شیرین بود
تلخ را خود نهی حاجت کی شود.مولوی.اینهمه هیچ است چون می بگذرد
تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار.سعدی.- نهی از منکر؛ بازداشتن و منع کردن از ممنوعات شرعیه. ( غیاث اللغات ). منع از ارتکاب بدی. رجوع به امر به معروف شود: چه بسیارمردم بینم که امر به معروف کنند و نهی از منکر کنند. ( تاریخ بیهقی ص 99 ).
- نهی کردن؛ باز داشتن. منع کردن. پرهیزاندن: فیلسوفان هستند که ایشان را طبیبان اخلاق دانند که نهی کنند از کارهای سخت و زشت. ( تاریخ بیهقی ).
- نهی منکر؛ نهی از منکر:
گرت نهی منکر برآید ز دست
نباید چو بی دست و پایان نشست.سعدی.محتسب گر فاسقان را نهی منکر می کند
گو بیا کز روی نامحرم نقاب افکنده ایم.سعدی.
نهی. [ ن َهَْ ی ْ / ن ِهَْ ی ْ ] ( ع اِ ) حوض بزرگ آبگیر یا شبیه آن. ( منتهی الارب ). آبگیر درشت. ( مهذب الاسماء ). غدیر یا مانند آن. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). ج، انهی، انهاء، نهی [ ن ُ ی ی ]، نهاء.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
* نهی از منکر: (فقه ) بازداشتن از کار بد.
عقل ها، خِرَدها.
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع نهیه: عقلها خردها. توضیح در فارسی گاه در ردیف مفردات آید: ((امید که مقبول نظر کیمیا اثر ارباب فضل و حجی و اصحاب علم و نهی خواهد بود ) )
گوشت نیم پخته ٠ گوشت نیم جوش ٠ گوشت نیم پز ٠
دانشنامه اسلامی
فعل نهی (امر بازدارنده) لفظی است که گوینده به سبب آن، ترک حالت یا کاری را بخواهد. صیغه نهی ظهور در حرمت و فساد دارد و از اقسام انشا است، مانند: (وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الاَرْضِ بَعْدَ اِصْلاَحِهَا...)؛ "و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید".
معانی مجازی
گاهی نهی، مجازاً در معانی دیگر به کار می رود؛ مانند:۱. نهی دعایی: (... رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا اِن نَّسِینَا اَوْ اَخْطَاْنَا...)؛ "پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر"؛۲. نهی ارشادی: (... لاَ تَسْاَلُواْ عَنْ اَشْیَاء اِن تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ...)؛ "از چیزهایی که اگر برای شما آشکار گردد شما را اندوهناک می کند مپرسید". گاهی نیز برای تسویه، اختصار و تقلیل، یأس، بیان عاقبت، اهانت و… به کار می رود.