نهار

کلمه نهار به طور خاص علاوه بر این که به معنای روز اشاره می‌کند، نماد گسترش نور و روشنی نیز به شمار می‌آید. این ارتباط عمیق بین این واژه و نور، نشان‌دهنده اهمیت و نقش محوری نور در زندگی انسان‌ها و طبیعت است. در بسیاری از فرهنگ‌ها، روز به عنوان زمان فعالیت و جنب و جوش شناخته می‌شود که در آن نور خورشید بر زندگی سایه می‌افکند و فرصت‌های تازه‌ای را برای کار و تلاش به ارمغان می‌آورد. این در حالی است که کلمه لیل یا شب به معنای تاریکی و سکون است که نشان‌دهنده عدم فعالیت و آرامش می‌باشد. بنابراین، این دو واژه در تضاد با یکدیگر قرار دارند و به نوعی مکمل یکدیگر نیز به شمار می‌آیند. از این رو، انتخاب کلمه نهار به عنوان نماینده روز و گسترش نور، خود دلیلی بر زیبایی‌ها و پیچیدگی‌های زبان و فرهنگ ماست. این واژه به ما یادآوری می‌کند که هر روز نویدبخش فرصت‌های جدید و روشنایی است و این مسأله به انسان‌ها این امکان را می‌دهد که با امید و انگیزه در مسیر زندگی خود گام بردارند.

لغت نامه دهخدا

نهار. [ ن َ ] ( ص، اِ ) ناهار. ( جهانگیری ) ( رشیدی ). ناشتا. ( رشیدی ). چیزی نخورده. گرسنه. ( فرهنگ خطی ). مخفف ناهار است که چیزی نخوردن از بامداد باشد تا مدتی از روز. ( برهان قاطع ). کسی که از بامداد چیزی نخورده باشد، در اصل ناآهار بود چه آهار به معنی خورش است. ( غیاث اللغات ). ناشتا. علی الریق. ( یادداشت مؤلف ):
نخواهد آنکه ز زردآب زردروی شود
خورد سه لقمه خشکار بامداد نهار.حکیمی ( یادداشت مؤلف ). || طعام که نیمروز خورند. غذای معتادنیم روز و آن از کلمه نهاری و ناهاری آمده است یعنی ناشتائی. در اصل نهار شکستن به معنی خوردن غذا پس از ناشتا بودن بوده است و امروز نهار خوردن گویند برای غذای میان روز. ( از یادداشت های مؤلف ). رجوع به ناهار کردن و نهار خوردن و ناهاری و نهاری شود. || بسیار و فراوان. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نهمارشود.
- بر نهار؛ ناشتا: انا علی الریق؛ بر نهارم. ( بحر الجواهر ) ( یادداشت مؤلف ).
- بر نهار آشامیدن؛ به ناشتا خوردن. شرب بر ریق. شرب علی الریق: چون دو درم از او بر نهار بیاشامند... ضیق النفس را نفع دهد. ( ریاض الادویه ) ( یادداشت مؤلف ).
- بر نهار بودن؛ ناشتا بودن. ( یادداشت مؤلف ).
- نهار چیدن؛ نهاری بر سفره نهادن. سفره گستردن.
- نهار خوردن؛ نهاری خوردن. ناهاری خوردن. غذای نیم روز خوردن.
- نهار شکستن؛ ناشتائی خوردن.
- نهار کردن؛ ناشتائی خوردن. نهار شکستن:
گر همچو صبح صاف بود اشتهای تو
با قرص آفتاب توانی نهار کرد.مخلص کاشی ( از آنندراج ).رجوع به نهاری کردن شود.
- نهار کشیدن؛ غذا در ظرف کردن. غذای ظهر را آماده کردن و بر سفره یا میز چیدن.
نهار. [ ن َ ] ( ع اِ ) روز. ( ترجمان علامه جرجانی ص 101 ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ضد لیل، یعنی روشنی مابین طلوع فجر تا غروب آفتاب یا از طلوع آفتاب تا غروب آن. ( منتهی الارب ). روشنی گسترده کشیده شده از مشرق به سوی مغرب را نامند و در عرف زمانی را گویند که این روشنائی در آن مدت باقی است. ( از کشاف، از جامعالرموز ). مترداف یوم وضد لیل است. ( از متن اللغة ). ج، اَنهُر، نُهُر، او لایجمع کالسراب و العذاب. ( از منتهی الارب ):
کی بود کردار ایشان همسر کردار او
کی تواند بود تاری لیل چون روشن نهار.فرخی.

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - روز. ۲ - غذای ظهر.
(نِ یا نَ ) (اِ. ) ۱ - کاهش، کاستی. ۲ - کاهش تن، لاغری.

فرهنگ فارسی

ناهار، روز، ضدلیل
( اسم ) ۱ - روز: مقابل شب لیل: (( مشاطه ایست کلک توکز مشک و غالبه زلفین لیل شانه زند بررخ نهار. ) ) ( سوزنی. چا. ۲ دکتر شاه حسینی. ۲ ) ۸۲ - بچ. نرین. بعضی پرندگان ( مانند: سنگخوار جغد چوبینه شوات ).
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر ٠ در ۲۲ هزار گزی اهر و ۵۵ هزار گزی جاده تبریز به اهر در منطقه کوهستانی معتدل هوائی واقع و آبش از چشمه محصولش غلات و حبوبات و سر درختی شغل اهالی زراعت و گلیم بافی است ٠

جملاتی از کلمه نهار

هر که مدح اندرو اثر نکند فکرت هجو او مکن زنهار
اگر چه حلقه شدم آن گمان مبر زینهار که همچو حلقه بود بر برون در مقرم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم