نشانگر

لغت نامه دهخدا

نشانگر. [ ن ِ گ َ ] ( ص مرکب ) آن که نشان کند. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || آن که نشان می سازد. || حافظ و نگهبان مهر و نگین. || ( اِ مرکب ) پرگار. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

آن که نشان کند. یا آن که نشان می سازد. یا حافظ و نگهبان.

فرهنگستان زبان و ادب

{index mark, measuring mark, half mark, measuring point, index point} [مهندسی نقشه برداری] نقطه ای واقعی بر روی صحنۀ عکسی یا در فضای شیئی آن که به عنوان نقطۀ مرجع برای اندازه گیری به صورت تکی در بعضی وسایل یا به صورت جفت در تشکیل نقطۀ شناور به کار می رود
{indicator} [علوم مهندسی] وسیله ای که وضعیت مشخص فیزیکی را نشان دهد

جمله سازی با نشانگر

هر کارت توسعه در یکی از سه سطح قرار می‌گیرد (•، ••، •••) که نشانگر دشواری به دست آوردن جواهرات مورد نیاز برای خرید آن کارت است.
نام او ممکن است یک عنوان و به معنای «هدیه استخر» باشد، که نشانگر اصالت اوست.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
محتمل
محتمل
گاییدن
گاییدن
اگزجره
اگزجره
فال امروز
فال امروز