نخستین

نخستین ده کوچک واقع در دهستان هنزا در بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت است. همچنین واژه نخستین در زبان فارسی به معنای اولین یا اول به کار می‌رود و به عنوان صفتی برای توصیف چیزی که در رتبه یا ترتیب اول قرار دارد، استفاده می‌شود. این کلمه باید از نظر جنس و تعداد با اسم‌هایی که توصیف می‌کند، همخوانی داشته باشد. این واژه در نوشته‌های رسمی، ادبی، علمی و غیره کاربرد دارد و در محاوره‌ها می‌توان به اولین نیز اشاره کرد، اما این کلمه به جملات رنگ و بوی ادبی‌تری می‌بخشد. این واژه می‌تواند در بیان زمان، رتبه و همچنین در اصطلاحات مختلف، به ویژه در تاریخ، ادبیات و علوم، مورد استفاده قرار گیرد.

لغت نامه دهخدا

نخستین. [ ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ ] ( ص نسبی ) اولین. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). اول. پیشین. ( فرهنگ نظام ). نخست. اول. ( آنندراج ). مقابل پسین. اولی ̍. اولیه. اولی

فرهنگ فارسی

۱ - ( ترتیبی صفت ) اولین اول:... اوست حاسه نخستین که دراوست قوت حسی... ۲ - ( صفت ) مقدم اقدم مقابل موخر. ۳ - اولا بعدپس سپس پس آنگه: زایام نالم به پیشت ولیکن نخستین زطالع پس آنگه زایام. ( روزبه شیبانی.لباب الالباب.نف.۴ ) ۵۹ - باراول در آغاز: چو آیی بکاخ فریدون فرود نخستین زهردوپسرده درود. ( شا.لغ. ) ۵ - وقتی چون: نخستین که ازپیغمبرفارغ شدنداسامه رابه غزوفرستادند.یاصبح نخست یانخست مایه.ماده اولی.یانورنخست.اولین نورعالم خلقت: ذاتش ازنورنخستین است وچون صورپسین صورت انصاف در آخرزمان انگیخته. ( خاقانی.سج.۳۹۶ )
ده کوچکی از دهستان هنزار در بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت.

جملاتی از کلمه نخستین

که چون حاصل شود در دل تصوّر نخستین نامِ وی باشد تذکّر
نخستین سال های هفتگانه بود باران و آب و کشت و دانه
گر چه ز خوبان جهان پرست، نخستین یک رخ خوب اختیار کن ز میانه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم