منصفه

لغت نامه دهخدا

( منصفة ) منصفة. [ م ِ / م َ ص َ ف َ ] ( ع ص، اِ ) زن خدمتکار. ج، مناصف. ( ناظم الاطباء ). مؤنث منصف. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به منصف شود.

فرهنگ معین

(مُ ص فِ ) [ ع. منصفة. ] (اِفا. ) مؤنث منصف.، هیئت ~ در بعضی جرایم گروهی به تعداد معین از افراد عادی طبق قانون در دادگاه شرکت می کنند و پس از ختم دادرسی با هیئت دادرسان به مشاوره می پردازند و نظر خود را اظهار می کنند.

فرهنگ عمید

= مُنْصف

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث منصف
زن خدمتکار. حالت و چگونگی منصف.

جمله سازی با منصفه

پرونده آشنا پس از اعتراض وی در دیوان عالی کشور به شعبه ۶ دادگاه کیفری ۱ استان تهران ارجاع شد که هیئت منصفه جرایم مطبوعاتی و سیاسی در رسیدگی مجدد، در یک اتهام و دو شکایت متهم را با اکثریت آراء مجرم و مستحق تخفیف دانست.
بر اساس قانون اساسی ایران نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آنکه مخل مبانی اسلام باشند و رسیدگی به جرائم مطبوعاتی با حضور هیئت منصفه در دادگاه انجام می‌شود
برای نظارت بر جریان دادرسی سه نفر از سردبیران و نویسندگان جراید تهران به عنوان هیئت منصفه در دادگاه حضور داشتند. طبق اظهارات متهم «او تنها به چاپ دو فرم ۱۶ صفحه‌ای از کتاب مزبور مبادرت کرده که آن نیز بدون اطلاع وی صورت گرفته و شاگردش به نام علی با سفارش دهنده کتاب به نام غلامحسین جارچی در غیاب وی قراردادی منعقد کرده است.»
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
رویداد یعنی چه؟
رویداد یعنی چه؟
لسان الغیب یعنی چه؟
لسان الغیب یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز