معشر

لغت نامه دهخدا

معشر. [ م َ ش َ ] ( ع اِ ) گروه. ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان القرآن ). گروه مردم. ج، معاشر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جماعت. ( اقرب الموارد ): و یوم یحشرهم جمیعاً یا معشرالجن قد استکثرتم من الانس... ( قرآن 128/6 ). یا معشر الجن و الانس الم یأتکم رسل منکم.... ( قرآن 130/6 ). یا معشر الجن و الانس ان استطعتم.... ( قرآن 33/55 ).
یکی حصار قوی بر کران شهر و در آن
ز بت پرستان گرد آمده یکی معشر.فرخی.ای معشر یاران که رفیقان منید
عیش خوش خویشتن منغص مکنید.سعدی.|| گروه خویشان و گروه دوستان. ( ناظم الاطباء ). صیغه اسم مکان است از عشرت که به رفق زندگانی کردن است از این جهت گروه دوستان و خویشان را معشر گویند. ( غیاث ) ( آنندراج ). || مردم و جن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).جن و انس. ( اقرب الموارد ). || زن و فرزندو اهل مرد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ده گان و گویند جاؤا معشر معشر؛ ده ده آمدند. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
معشر. [ م ُ ع َش ْ ش ِ ] ( ع ص )آنکه شترانش بچه آورده باشند. || صاحب شتران عشار شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
معشر. [ م ُ ع َش ْ ش َ ]( ع ص ) ده گوشه. ( غیاث ) ( آنندراج ). || در شاهد زیر به معنی ده یک اخذ شده آمده است:
وز خمس پی عشر چنویی که دهند آن
این از چه مخمس شد و آن از چه معشر.ناصرخسرو ( دیوان ص 175 ).|| از انواع مسمط که هر بند آن ده مصراع باشد.

فرهنگ معین

(مَ شَ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - گروه، جماعت. ۲ - خویشاوندان شخص ج. معاشر.

فرهنگ عمید

۱. گروهی از مردم، جماعت.
۲. کسان و خویشاوندان شخص.

فرهنگ فارسی

جماعت، گروهی از مردم، کسان و خویشاوندان شخص، معاشر جمع
( اسم ) ۱- هر چیز ده گوشه. ۲ - (شعر ) قسمی از مسمط که هر بندش ده مصراع ( یا ده بیت ) داشته باشد.
ده گوشه

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَعْشَرَ: گروه
معنی ﭐسْتَکْثَرْتُم: از حد گذراندید (عبارت "یَا مَعْشَرَ ﭐلْجِنِّ قَدِ ﭐسْتَکْثَرْتُم مِّنَ ﭐلْإِنسِ "یعنی:ای گروه جن شما ولایت بر انسانها و گمراه نمودن آنان را از حد گذراندید(با وسوسه و اغواگری خود در بسیاری از انسانها میل و رغبت کردید))
ریشه کلمه:
عشر (۲۷ بار)
«مَعْشَر» در اصل، از «عشرة» به معنای «عدد ده» گرفته شده است و از آنجا که عدد ده یک عدد کامل است، کلمه «معشر» به یک جمعیت کامل ـ که اصناف و طوائف مختلفی را در بر می گیرد ـ گفته می شود.

ویکی واژه

گروه، جماعت.
خویشاوندان شخص
معاشر.

جمله سازی با معشر

و ابو معشر مقر آمد و کارد از میان کتاب بیرون آورد و بشکست و بینداخت و زانو خم داد و پانزده سال تعلم کرد تا در علم نجوم رسید بدان درجه که رسید.
روی عکرمة عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص): «یا معشر التّجار انّکم قد ولیتم امرا اهلکت فیه الامم السّالفة المکیال و المیزان».
علاء دولت عالی، ضیاء ملت باقی ظهیر معشر اسلام و ظل ایزد ذوالمن
و خبر درست است از ابن عمر گفت: رسول خدا (ص) خواست که کسی را به یمن فرستد گفت: یا معشر المهاجرین و الانصار! ایّکم ینتدب الی الیمن؟
ساقی بمی ز سینه، رفته است گرد کینه توبوا من العداوة، یا معشر الاعادی