مسافات

لغت نامه دهخدا

مسافات. [ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ مسافة. فاصله ها. بعدها. دوریها. رجوع به مسافة و مسافت شود.
مسافاة. [ م ُ ] ( ع مص ) دشنام دادن. ( منتهی الارب ). سفاهت کردن با یکدیگر. ( تاج المصادر بیهقی ). مسافهة. ( اقرب الموارد ). || دوا کردن. ( منتهی الارب ). دارو کردن. مداوا کردن. ( اقرب الموارد ). درمان کردن.

فرهنگ عمید

= مسافت

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع مسافت.

جمله سازی با مسافات

شش جهت شرق و غرب یک جهت عشق نیست وهم کسی چون رسد وصف مسافات عشق
بهر راهی که میخواهی بزن گام غرض حق است زین قطع مسافات
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بنت
بنت
اسرع وقت
اسرع وقت
هنگام
هنگام
چیپ
چیپ