مراکز

لغت نامه دهخدا

مراکز. [ م َ ک ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَرْکَز. رجوع به مَرکَز شود.
- مراکز بحران؛ در نجوم، عبارت است از رسیدن قمر به درجات معینه از فلک البروج. و آن را تأسیسات قمر نیز گویند. و در اختیارات امور مذمومند و بغایت نحس... و در عدد تأسیسات اختلاف است بعضی هشت ثبت کرده اند و بعضی ده. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ معین

(مَ کِ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ مرکز.

فرهنگ عمید

= مرکز

فرهنگ فارسی

جمع مرکز

ویکی واژه

جِ مرکز.

جمله سازی با مراکز

💡 چهار اضداد در طبع مراکز به هم جمع آمده، کس دیده هرگز؟

💡 باشد بدل امید مراکز کرم پیر ترک ار شده اولی و پدید آمده تقصیر

💡 این منطقه دارای مراکز مهم ورزشی، علمی، اقتصادی و گردشگری است.

💡 فان ثنائی و اعتقادی و طاعتی لافلاک ما اولیتنیه مراکز

💡 شاها امید هست مراکز قبول تو اقبال طالع بد ما را بهی دهد