مختصر

کلمه مختصر در زبان فارسی به معنای خلاصه یا کوتاه است و در متون و نگارش‌ها کاربردهای متنوعی دارد. این واژه می‌تواند به عنوان صفت برای توصیف متنی یا توضیحی به کار رود که اطلاعات به صورت خلاصه و فشرده ارائه شده است. همچنین، می‌تواند به تنهایی یا به عنوان بخشی از یک عبارت مورد استفاده قرار گیرد. به عنوان مثال: این گزارش بسیار مختصر است. استفاده از این واژه در متون علمی، ادبی یا روزمره به تداوم و هماهنگی متن بستگی دارد. لازم است که دقت کنید که به کارگیری واژه‌های مختصر با لحن کلی متن همخوانی داشته باشد. در متون تخصصی، بهتر است به وضوح توضیح دهید که این واژه بر اساس کدام اطلاعات است تا از ایجاد ابهام جلوگیری شود. همچنین، توجه به نقطه‌گذاری و فاصله‌ها در جملات به منظم‌تر و قابل فهم‌تر شدن متن شما کمک می‌کند.

لغت نامه دهخدا

مختصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( ع ص ) کسی که نزدیکترین راه رود در رفتن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کسی که نزدیک ترین راه را در رفتن می گیرد. ( ناظم الاطباء ). || کوتاه کننده سخن. ( ناظم الاطباء )( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گیرنده به دست. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || دورکننده زوائد را از چیزی. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اختصار شود.
مختصر. [ م ُ ت َ ص َ ] ( ع ص )چیزی که زوائد از آن دور شود و کوتاه گردد. ( آنندراج ). سخن کوتاه و مجمل و بطور اجمال. کوتاه و کم و برگزیده. منتخب و کوتاه شده. ( ناظم الاطباء )

فرهنگ معین

(مُ تَ صَ ) [ ع. ] (اِمف. ) کوتاه شده.

فرهنگ عمید

۱. کم، ناچیز.
۲. کوتاه، مجمل.
۳. حقیر، ناچیز.
۴. (اسم ) مطلب کوتاه و مجمل.

فرهنگ فارسی

کوتاه کرده شده، کم و کوتاه
( اسم ) ۱- چیزی که زواید از آن دور شود و کوتاه گردد کوتاه کرده شده. ۲ - کوتاه ( سخن ) موجز ( کلام ): و باین جایگاه ذکر هر چیزی مختصر برین سان کرده شود. ۳ - محقر کوچک: کرد ویران تا کند معمورتر قوم انبه بود و خانه مختصر. ( مثنوی ) ۴ - فرومایه کم همت.
قریه ای در مغرب آباده

جملاتی از کلمه مختصر

نی، که در جنب پادشاهی او هفت گردون هنوز مختصرست
چون صورت دوست معنی ماست بس معتبر است و مختصر نیست
آه اگر یابی ز حال خود خبر این همه افسانه گردد مختصر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم