لیو در زبان فارسی یکی از نامهای کهن خورشید یا نیر اعظم است. این واژه در متون ادبی و لغتنامههای قدیمی، همچون برهان قاطع و جهانگیری، بهعنوان نامی شاعرانه و نمادین برای آفتاب بهکار رفته است. لیو در ادبیات نماد روشنی، گرما، زندگی و آفرینش است و گاه بهصورت استعاری برای توصیف چهرهی درخشان، حقیقت آشکار یا نیروی الهی نیز به کار میرود. استفاده از این واژه جلوهای از غنای واژگانی زبان فارسی و توجه شاعران و نویسندگان به زیبایی و معنای ژرف طبیعت است.
لیو
لغت نامه دهخدا
لیو. [ ل ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان ویسه بخش مریوان شهرستان سنندج،واقع در 18هزارگزی باختر دژ شاهپور از طریق بردرشه و چهارهزارگزی باختر نیگجه. کوهستانی و سردسیر. دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات. محصول آنجا غلات، حبوبات، لبنیات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. اردو محل به فاصله یکهزار گزمرکب و به لیوی علیا و لیوی سفلی معروف و سکنه لیوی سفلی 50 تن است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
لیو. [ وْ ] ( اِ ) یکی از نامهای خورشید است. ( برهان ). از نامهای نیر اعظم. ( جهانگیری ). آفتاب:
ای ساقی مه روی درانداز و مرا ده
زآن می که زرش مادر و لیوش پدر آمد.انوری ( از جهانگیری ).
فرهنگ معین
(اِ. ) خورشید، آفتاب.
فرهنگ عمید
خورشید، آفتاب: ای ساقی مه روی درانداز و مرا ده / زآن می که رزش مادر و لیوش پدر آمد (انوری: لغت نامه: لیو ).
فرهنگ فارسی
برنارد ستاره شناس فرانسوی ( و. پاریس ۱۸۹۷ - ف. ۱۹۵۲ م. ). وی [ کورونو گراف ] را اختراع کرد که بوسیله آن درباره [ تاج ] خورشید مطالعه میکنند. لیو بعضویت فرهنگستان فرانسه انتخاب شد.
( اسم ) خورشید آفتاب: ای ساقی مه روی در انداز و مرا ده زان می که رزش مادر و لیوش پدر آمد. ( انورر جها. )
دهی از دهستان ولیسه بخش مریوان شهرستان سنندج.واقع در ۱۸ هزار گزی باختر دژ شاهپور از طریق بر درسه و چهار هزار گزی بختر نیگجه ٠ کوهستانی سرد سیر کردی زبان ٠ آب از چشمه و قنات ٠ محصول غلات و حبوبات و لبنیات و توتون ٠ شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالروست ٠ از دو محل بفاصل. یکهزار گز مرکب و به لیوی علیا و لیوی سفلی معروف است ٠
دانشنامه عمومی
لیو (لهستان). لیو ( به لاتین: Liw ) یک روستا در لهستان است که در گمینا لیو واقع شده است. لیو ۹۲۰ نفر جمعیت دارد.
ویکی واژه
خورشید، آفتاب.
برگ.
زندگی.
جمله سازی با لیو
💡 من دگر ای رفقا مُردَنِیَم بسکه ردر لیوِر و هنگام لِتِه