فرهنگ معین
(لَ. دَ ) (مص ل. ) (عا. ) معطل ماندن، بیچاره شدن.
(لَ. دَ ) (مص ل. ) (عا. ) معطل ماندن، بیچاره شدن.
( مصدر ) معطل ماندن بیچاره شدن: من حرفی ندارم این پول را بتو بدهم اما خودم لنگ میمانم.
(عا.)
معطل ماندن، بیچاره شدن.
💡 در خانه چه پا شکسته مانی برخیز کز کعبه بعد ز لنگ ماندن نه رواست