قومش

لغت نامه دهخدا

قومش. [ م ِ ] ( ص، اِ ) کومش. مقنی. ( فرهنگ فارسی معین از تاریخ قم ص 42 ).

فرهنگ معین

(مِ ) (ص. ) مقنی، چاه کن.

فرهنگ عمید

مقنی، چاه کن.

ویکی واژه

مقنی، چاه کن.

جمله سازی با قومش

بر لوح دل رمّال جان، رَملِ حقایق می‌زند تا از رقومش رمل شد زر لطیفِ ده‌دهی
نوح نهصد سال دعوت می‌نمود دم به دم انکار قومش می‌فزود
برو عتاب و عقوبت خدای کی کردی ز بهر یونس و قومش مسخر آتش و آب
هر آنکس کو شود مزدور مخلوق بناله نای حلقومش چوآن بوق
یک تن از قومش به مجنون گفت باز سر برهنه مانده‌ای ای سرفراز
چون رقومش به صاد و ضاد رسید خامه را حکم ایستاد رسید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
احتساب یعنی چه؟
احتساب یعنی چه؟
درس یعنی چه؟
درس یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز