قرار دادن. [ ق َ دَ ] ( مص مرکب ) برقرار کردن. || ثابت نمودن. || استوار کردن. ( ناظم الاطباء ):
ساز طرب ها کنون که نیّر اعظم
داد به برج حمل قرار مکان را.واله هروی ( از آنندراج ). || آرام دادن:
نیست آرامم بجز ابروی یار
میدهم خود را به شمشیرش قرار.ملامفید بلخی ( از آنندراج ). || تمام کردن. ( ناظم الاطباء ). || عهد و شرط کردن. ( ناظم الاطباء ). عهد داشتن:
فارغم از گله با خویش قراری دارم
نیست امید مرا با تو وفا کار مرا.ظهوری ( از آنندراج ).|| قول دادن. ( ناظم الاطباء ):
زلفین سیاه تو به دلداری عشاق
دادند قراری و ببردند قرارم.حافظ.|| ختم عمل کردن. || بطور محکم حکم کردن. ( ناظم الاطباء ).
( ~. دَ ) [ ع - فا. ] (مص م. ) ۱ - برقرار کردن. ۲ - آرام دادن.
( مصدر ) ۱ - جای دادن اسکان ۲ - برقرار کردن ثابت کردن ۳ - استوار کردن ۴ - آرام دادن ۵ - تمام کردن ختم کردن ۶ - عهد کردن شرط بستن ۷ - قول دادن.
برقرار کردن.
آرام دادن.
💡 در ۱۸ می ویکس اعلام کرد که به زودی تکآهنگی را منتشر خواهد کرد. آنها ساعتشماری را هم به این منظور در سایت رسمی خود قرار دادند.
💡 و چه پیکار کنید با مادر اللَّه؟ و او خداوند ما و شماست خداوندی او همه را لازم، و اقرار دادن بیگانگی و پادشاهی او بر همه واجب، آن گه شما را این چه سود دارد که گوئید، و چه بکار آید چون نشان بندگی بر خود نه بینید، و رقم اخلاص بر خود نیابید، دانید که عود چون در مجمر نهند تا آتش در آن نزنید بوی ندهد، چون بزبان گفتید رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ آتش اخلاص باید که در آن زنید تا بوی توحید بیرون دهد.
💡 بیان کرد. با قرار دادن نمادهای ما یعنی