فواد

فؤاد یک نام عربی است که به معنای دل یا قلب است و در زمینه‌های مذهبی و قرآنی کاربرد دارد. این نام همچنین به عنوان یک عنوان تاریخی نیز شناخته می‌شود؛ به ویژه به دو پادشاه مشهور مصر اشاره دارد. فؤاد اول، که به عنوان شاه مصر در دوران خود شناخته می‌شد، و فؤاد دوم، که آخرین شاه مصر بود و در سن کودکی به سلطنت رسید. فؤاد دوم، فرزند فاروق بود و پس از اعلام نظام جمهوری در مصر، از سلطنت کنار گذاشته شد. این نام با بار معنایی عمیق و تاریخی خود، نمادی از تحولات سیاسی و اجتماعی در مصر به شمار می‌آید.

لغت نامه دهخدا

فؤاد. [ ف ُ آ ] ( ع اِ ) بصورت فَواد با واو نیز ضبط شده است. دل را گویند بسبب تحرک آن، زیرا فأد در اصل بمعنی حرکت است، و گروهی آن را به عقل تعبیر کرده اند. ج، افئدة. ( اقرب الموارد ). دل. ( منتهی الارب ):
گشت بیهوش و بر او اندرفتاد
تا سه روز از جسم او کم شد فؤاد.مولوی.|| آنچه به گلو سرخ آویخته باشد از جگر، شش و دل. ج، افئدة. ( منتهی الارب ).
فواد. [ ف ُ ] ( ع اِ ) دل. ( منتهی الارب ). لغتی در فؤاد است. ( اقرب الموارد ). رجوع به فؤاد شود.

فرهنگ معین

(فُ ) [ ع. فؤاد ] (اِ. ) دل، قلب، ج. افئده.

فرهنگ فارسی

۱ - ( فر. ) نام دو تن از خاندان خدیوان مصر: فواد اول. ( ملک ) احمد ( و. قاهره ۱۸۶۸ م جل. ۱۳۳۶ ه ق. ۱۹۱۷ م. - ف. ۱۹۳۶ م. ) وی در ۱۹۱۷ لقب خدیو و در ۱۵ مارس ۱۹۲۲ عنوان پادشاهی یافت. فواد در طی مبارزات طونی بهراهی سعد زغلول و پس از کشمکش و تبعید و حبس موفق شد که نفوذ انگلستان را قطع کند و در حقیقت او نخستین پادشاه مستقل مصر بشمار می آید. اولین قانون اساسی مصر در زمان وی ( ۱۹۲۳ م. ) بتصویب رسید.یا فواد دوم. ابن فاروق ( جل. و خلع ۱۹۵۲ م. / ۱۳۳۱ ه ش. ) پس از استعفای فاروق وی اسما بپادشاهی رسید و بسبب خردسالی شورای نیابت سلطنت امور مملکت را اداره میکرد ولی پس از اندک مدتی در سپتامبر همان سال جمهوری اعم گردید و ژنرال نجیب بریاست جمهور بر گزیده شد
قلب، دل، به معنی عقل هم میگویند
( اسم ) دل قلب جمع: افئده.
دل. لغتی در فواد است

فرهنگ اسم ها

اسم: فؤاد (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: fo’ād) (فارسی: فؤاد) (انگلیسی: foad)
معنی: دل، قلب، ( اَعلام ) نام دو تن از فرمانروایان مصر ) فؤاد اول: شاه [، میلادی]، ) فؤاد دوم: آخرین شاه مصر [، کودک خردسال فاروق، که پس از استعفای او شاه شد و با اعلام نظام جمهوری در مصر خلع شد

ویکی واژه

فؤاد
دل، قلب؛
افئده.
فلب، دل

جملاتی از کلمه فواد

به تیغم گرنمائی سینه صد چاک فوادی یبتغیک القلب یهواک
سحّ طرفی الدّموع حتی تخلی و فوادی من الجوی لا یسلی
نکتهٔ جان و خرد را تو فواید شده‌ای سینه طبع فلک را تو فواد آمده‌ای
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال زندگی فال زندگی فال ارمنی فال ارمنی فال میلادی فال میلادی