فلاسفه

لغت نامه دهخدا

فلاسفه. [ ف َ س ِ ف َ / ف ِ ] ( از ع، اِ ) ج ِ فیلسوف. حکیمان. ( فرهنگ فارسی معین ). این جمع فلسفی است که به معنی حکیم باشد. ( غیاث ): از حال بزرگان رأی، و مشاهیر شهر و فلاسفه میپرسید. ( کلیله و دمنه ). || اسم مرکبی است از معاجین کبار که مادةالحیاة نامند. ( فهرست مخزن الادویه ).

فرهنگ معین

(فَ س فِ ) [ ع. فلاسفة ] (اِ. ) جِ فیلسوف.

فرهنگ عمید

= فیلسوف

فرهنگ فارسی

جمع فیلسوف
( اسم ) جمع فیلسوف حکیمان.

ویکی واژه

فلاسفة
جِ فیلسوف.

جمله سازی با فلاسفه

💡 پس از بنیان‌گذاری ادبیات ملی ارمنی در سده پنجم، به ویژه تاریخ نویسی، نطق مذهبی و ادبیات تذکره نویسی، اشعار کلیسا، فلسفه و غیره ترقی نمود. از ناطقین و فلاسفه این دوران یزنیک کوغباتسی

💡 می‌گویند که این دین نیست بلکه، فلسفه‌ای است که در قرن ۴ و ۵ ق. م مطرح شده‌است؛ و کنفوسیوس در قرن ۶ ق. م با یکی از فلاسفه تائویی به نام (یانگ چو) ملاقات داشته‌است که سعی می‌کرده تمدن بشری را کنار بگذارد.

💡 او به روح و به ماده معتقد نیست؛ بلکه به جهان موجود علاقه دارد، او بیشتر فلاسفه را مورد تمسخر قرار می‌دهد و می‌گوید فلسفه نباید با جملات پیچیده آمیخته گردد، زیرا که همه مردم باید به فلسفه آگاهی کامل داشته باشند.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
پیشه یعنی چه؟
پیشه یعنی چه؟
کص یعنی چه؟
کص یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز