فصوص

لغت نامه دهخدا

فصوص. [ ف ُ ] ( ع اِ ) ج ِ فَص. ( اقرب الموارد ) ( غیاث ). فصاص. رجوع به فص و فصاص شود.

فرهنگ معین

(فُ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ فص. ۱ - حدقة چشم. ۲ - اصل و حقیقت امر. ۳ - دانة سیر.

فرهنگ عمید

= فص

فرهنگ فارسی

کتابی است بعربی از تالیفات عرفانی و حکمی شیخ محیی الدین عربی ( ف. ۶۳۸ ه ق. ) و آن شامل ۲۷ فص است. مختصر فصوص الحکم را مولف بنام نقش النصوص تالیف کرده و جامی این کتاب اخیر را با در نظر گرفتن اقوال مفسران دیگر آن خاصه عقاید شیخ صدر الدین محمد قونوی شرح و تفسیر نموده و نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص نامیده است معروفترین شرح فصوص شرح قیصری داودبن محمود و شرح صدر الدین قونوی است.

ویکی واژه

جِ ف
حدقة چشم.
اصل و حقیقت امر.
دانة سیر.

جمله سازی با فصوص

از پرتو روی و خاتم لعل لبت ظاهر شده سر لمعات است و فصوص
رو نفی وجود کن که در خود یابی سری که نیابی ز فصوص و لمعات
۶. نقوش الفصوص، ترجمه سید نورالدین شاه نعمت‌الله ولی
ترک کرده همه کلام و نصوص تا بداند به عمر خویش فصوص
نه توحید یکه لفظش در نصوص است ترا حاصل ز اسفار و فصوص است
گر صاحب فصوص بدیدی لب تو را در حکمت مسیح نوشتی هزار فص
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خویشان یعنی چه؟
خویشان یعنی چه؟
انسجام یعنی چه؟
انسجام یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز