فریفتگار

لغت نامه دهخدا

فریفتگار. [ ف ِ / ف َ ] ( نف مرکب ) فریبنده. مکار. حیله گر. ( فرهنگ فارسی معین ): احمق کسی باشد که دل در این گیتی غدار فریفتگار بندد. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ معین

(فِ یا فَ ) (ص فا. ) فریبنده، حیله گر.

فرهنگ فارسی

فریبنده، مکار، حیله گر
( صفت ) فریبنده مکار حیله گر: و احمق کسی است که دل درین گیتی غدار فریفتگار بندند.

ویکی واژه

فریبنده، حیله گر.

جمله سازی با فریفتگار

این است حال علی و روزگارش و قومش که بپایان آمد و احمق کسی باشد که دل درین گیتی غدّار فریفتگار بندد و نعمت و جاه و ولایت او را بهیچ چیز شمرد و خردمندان بدو فریفته نشوند و عتّابی‌ سخت نیکو گفته است، شعر:
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال زندگی فال زندگی فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال پی ام سی فال پی ام سی