فریضه

واژهٔ عربی فریضه که در فارسی نیز با تلفظ فَریضه و نگارش یکسان به‌کار می‌رود، در زبان انگلیسی به صورت farize ثبت شده است. این واژه در حوزه‌های دینی، فقهی و اخلاقی جایگاهی ویژه دارد و بر عملی دلالت می‌کند که انجام آن به‌طور قطعی و الزامی واجب شمرده می‌شود. در متون اسلامی، فریضه به دستور الهی اطلاق می‌گردد که ترک آن موجب گناه و گاهی عقاب اخروی خواهد بود و انجامش پاداش بزرگ در پی دارد. نمونه‌های بارز فرایض، نمازهای پنجگانه، روزهٔ ماه مبارک رمضان و حج هستند که از ارکان دین اسلام به‌شمار می‌آیند و تکلیف هر مسلمان مکلفی محسوب می‌شوند. این مفهوم، علاوه بر کاربرد دینی، گاه در زبان ادبی و رسمی فارسی به‌صورت مجازی بر هر امر حتمی و غیرقابل اجتناب دلالت دارد. بنابراین، فریضه در گسترده‌ترین معنای خود، بیانگر وظیفه‌ای است که انجام آن لازم و ضروری است و چنان‌چه مورد غفلت قرار گیرد، پیامدهای منفی جدی به‌همراه خواهد داشت.

لغت نامه دهخدا

( فریضة ) فریضة. [ ف َ ض َ ] ( ع اِ ) فرموده خدای از زکاة مال و ستور، و از نماز و روزه. ج، فرائض. ( منتهی الارب ):
هیچ بیکار نیست یک ساعت
ماتم تو فریضه تر کار است.مسعودسعد. || زن کلانسال. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بهره فرض کرده. ( منتهی الارب ). حصه مفروضه. ( اقرب الموارد ). || علم قسمت میراث. ( منتهی الارب ). || نماز. صلاة. ( یادداشت مؤلف ). نماز واجب:
خدایگان جهان مر نماز نافله را
بجای ماند و ببست از پی فریضه ازار.ابوحنیفه اسکافی.در چنین منظر چو بگذاری فریضه ی کردگار
بهتر آن باشد که مدح آل پیغمبر کنی.ناصرخسرو.سی ساله فرض بر در کعبه قضا کنم
تکبیر آن فریضه به بطحابرآورم.خاقانی. || واجب. لازم الاجرا: هرچه خداوند اندیشیده است همه فریضه و عین صواب است. ( تاریخ بیهقی ). اما فریضه است دو سه قاصد با ملطفه های توقیعی به قلعه میکالی فرستادن. ( تاریخ بیهقی ). با تو چندین فریضه دارم. ( تاریخ بیهقی ).
گر هیچگونه درگذرد مدحتی ز وقت
ناچار چون نماز فریضه قضا کنم.مسعودسعد.تن را سجود کعبه فریضه ست و نقص نیست
گر دیده را ز دیدن کعبه جدا کند.خاقانی.به هر جا که پیکار فرمودشان
فریضه ترین کاری آن بودشان.نظامی.ترکیب ها:
- فریضه دیدن. فریضه کردن. فریضه گردیدن. فریضه گشتن. رجوع به همین مدخل ها در ردیف خود شود.

فرهنگ معین

(فَ ض ) [ ع. فریضة ] (اِ. ) ۱ - واجب، لازم. ۲ - آن چه که خداوند انجام آن را بر انسان واجب کرده.

فرهنگ عمید

۱. هر یک از اعمال دینی که انجام آن ها بر فرد واجب شده، واجب.
۲. (اسم ) [مجاز] نماز واجب.
۳. امر واجب.

فرهنگ فارسی

فرض، واحب، آنچه برانسان فرض وواجب شده باشد، امرواجب که بایدبجا آوردشودمانندنمازوروزه وسایرواجبات
( اسم ) ۱ - واجب لازم ۲ - آنچه که خدا واجب کرده بر بنده از نماز و روزه و حج و خمس و زکات و غیره. جمع: فرائض ( فرایض )

فرهنگ اسم ها

اسم: فریضه (دختر) (عربی) (تلفظ: farize) (فارسی: فریضه) (انگلیسی: farize)
معنی: عمل واجب، امر واجب

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] هر آنچه که خداوند بر بندگان واجب کرده باشد، از نماز و حج و زکاة و جز آن و جمع آن فرائض است.
انما الصدقات للفقراء والمساکین... فریضة من الله....
رسول الله (ص): «ما بین المسلم و بین ان یکفر الاّ ترک الصلاة الفریضة متعمدا او یتهاون بها فلا یصلیها...».
رسول اکرم (ص) فرمود: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة». امام صادق (ع) فرمود: «طلب العلم فریضة فی کل حال».
فریضه به معنای سهم معین و اندازه مقرر از هر چیز، مانند سهم ارث هر وارث یا سهم مقرر ماهیانه سرباز است.
پس میان فریضه و ارث عموم من وجه است، که سهم مفروض در قرآن جهت بازماندگان میت ارث است و فریضه، وارث غیر معین مانند ارث پسر ارث است، و سهم سرباز و نحو آن فریضه است.
و تعبیر بعضی فقهاء از عنوان مبحث ارث به فرائض از باب تغلیب و تجوز بوده یا خواسته اند متابعت از حدیث نبوی کنند که فرمود: «تعلّموا الفرائض وعلّموها الناس فانی امرؤ مقبوض وان العلم سیقبض وتظهر الفتن حتی یختلف اثنان فی الفریضة فلا یجدان من یفصل بینهما» مسائل ارث را یاد بگیرید و آن را به مردم بیاموزید زیرا من از میان شما رخت بربندم و علم هم به زودی از میان برود و فتنه ها بروز کند و کار به جائی رسد که چون دو نفر در امر ارث با یکدیگر اختلاف کنند کسی را نیابند که بین آنها حل و فصل کند.
[ویکی الکتاب] معنی فَرِیضَةِ: مهریه -آنچه واجب شده و تخصیص یافته (دراصل جداکردن قطعه ای از چیزی و تأثیر گذاشتن در آن قطعه معنی می دهد و در مورد واجب کردن هم چون پاره ای از حکم را به آن موضوع اختصاص می دهد،استفاده می شود )
معنی تَفْرِضُواْ: معین کردید - تعیین کردید - سهم دادید - واجب گردانیدید (دراصل جداکردن قطعه ای از چیزی و تأثیر گذاشتن در آن قطعه معنی می دهد و در مورد واجب کردن هم چون پاره ای از حکم را به آن موضوع اختصاص می دهد،استفاده می شود در عبارت "مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَ...
ریشه کلمه:
فرض (۱۸ بار)

ویکی واژه

فریضة
واجب، لازم.
آن چه که خداوند انجام آن را بر انسان واجب کرده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اگزجره
اگزجره
داشاق
داشاق
لاشی
لاشی
فال امروز
فال امروز