زین کران مزد، کری، می نکند حجره ی دهر زین فرو داشت نوا، می ندهد نغمت راه
چپ و راست زیر و زبر سخت و سست فرو داشت در چنگ و دندان نرست
امروز که بی روی تو بگذاشتهایم دل را به بهانهها فرو داشتهایم
یار فرو داشت دست، آینه آسا ز رخ عقل در آمد ز پای دست بسر شد روان
چون نوای سخن اینجا به فرو داشت رسید هر چه خواهی تو که آن تو بود آن تو باد
کرد چون زلف تو با غمزه فرو داشت کمال زآن که بدمستی آن عربدهجو میداند