فرزندی

لغت نامه دهخدا

فرزندی. [ ف َ زَ ] ( حامص ) فرزند بودن. بنوت:
بدو راهبر گفت کای پادشاه
دلت شد به فرزندی او گواه.فردوسی.- فرزندی کردن؛ انجام وظیفه فرزند در حق والدین:
فرزند کسی نمیکند فرزندی
گر طوق طلا به گردنش بربندی.؟

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به فرزند متعلق به فرزند: مهر فرزندی.

جمله سازی با فرزندی

مسلمان معقدند که محمد از نسل وی هست و اسماعیل فرزندی به نام قیدار دارد و همچنین اعراب خود را از نسل اسماعیل می دانند
تا به فرزندی گرفت او را فرنگ شاهدی گردید بی ناموس و ننگ
به چندین نذر و قربانش خداوند نرینه داد فرزندی چه فرزند
آتش سخن بس است که فرزند طبع اوست فرزندی آنچنان که بود فر زند او
داشت فرزندی عجب او پر غرور بود از اطوار او بس بی‌حضور
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال حافظ فال حافظ فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال لنورماند فال لنورماند