فرز یک ابزار صنعتی پرکاربرد و پرفروش است که در زمینههای مختلفی مورد استفاده قرار میگیرد. به طور کلی، فرز به ابزاری اطلاق میشود که برای فعالیتهایی نظیر برش، تراش، سابیدن، حکاکی و سوراخکاری به کار میرود. این ابزار با حرکت دورانی و سرعت بالا عمل میکند و به عنوان یک دستگاه چندکاره با کارایی بسیار بالا شناخته میشود. فرزها در اندازهها و مدلهای متنوعی تولید میشوند و میتوانند با نیروی برق یا باد کار کنند. این دستگاه از یک دسته و یک دیسک تشکیل شده است که دیسک در زاویه 90 درجه نسبت به بدنه قرار دارد. همچنین، در قسمت بالای آن یک صفحه قابل تعویض وجود دارد که امکان استفاده از دستگاه فرز در کاربردهای مختلف را فراهم میکند. این دستگاه با انرژی برق یا هوای فشرده تولید شده توسط کمپرسورها به کار میافتد.
فرز
لغت نامه دهخدا
فرز. [ ف ِ ] ( ص ) چست. چابک. چالاک. جَلد. قبراق. || تند. سریع. || ( ق ) زود. به سرعت. ( یادداشت به خط مؤلف ).
فرز. [ ف ِ ] ( اِ ) مهره ای از مهره های شطرنج که به منزله وزیر است. ( برهان ). و آن را فرزین گویند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به فرزین و فرزان شود. || سبزه باشد در غایت خوبی و تری و تازگی. ( برهان ). فریز. فریس. فرزد. فرزه. پریز. فریژ. فریج. ( از حاشیه برهان چ معین ).
فرز. [ ف ُ ] ( اِ ) سبزه تروتازه. رجوع به فِرز شود. || غلبه و زیادتی. || کنار دریاهاو رودخانه های بزرگ که کشتی و سنبک در آنجا بایستند و از آنجا راهی شوند. ( برهان ). رجوع به فُرضة شود.
فرز. [ ف ِ ] ( ع اِ ) راه بر پشته.( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || نصیب جداشده برای صاحب آن. ج، افراز، فروز. ( اقرب الموارد ).
فرز. [ ف َ ] ( ع اِ ) زمین هموار پست. ( منتهی الارب ). گشادگی بین دو کوه و گویند: ما اطمأن من الارض بین ربوتین. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) جدا نمودن چیزی را از چیزی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فرز. [ ف ُ رُزز ] ( ع ص ) بنده صحیح یا آزاد صحیح پرگوشت نازک اندام. ( منتهی الارب ). العبدالصحیح و قیل الحر الصحیح التار. ( اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
( ~. ) (اِ. ) سبزی ای که در غایت تری و طراوت باشد. فرزد، فریز، فریس، فرزه، پریز، فریژ و فریج نیز گفته می شود.
فرهنگ عمید
۱. چابک، چالاک، جَلد، چست.
۲. (قید ) به تندی: فرز رفت سر کوچه و برگشت.
فرهنگ فارسی
( اسم ) مهره ایست از مهره های شطرنج و آن بمنزله وزیر است فرزان.
بنده صحیح یا آزاده صحیح پر گوشت نازک اندام.
دانشنامه عمومی
https://en. wikipedia. org/wiki/Ferz
• مقاله های دارای شرح مختصر
• شرح مختصر با شرح ویکی داده خالی
ویکی واژه
چابک، چالاک.
سبزی ای که در غایت تری و طراوت باشد. فرزد، فریز، فریس، فرزه، پریز، فریژ و فریج نیز گفته میشود.
چست
چابک
چالاک
تند و سریع
جمله سازی با فرز
من و تو هر دو فرزند جهانیم ابر یک حال بودن چون توانیم
بساغرت همه خون جگر کند هر چند بپرورانی فرزند را بخون جگر
القصه ز قیل و قال فرزند چیزی بجهان بتر نباشد