فراشه

فراشه

کلمه فراشه در زبان فارسی به معنای «پروانه» است. این واژه در منابع مختلف لغت‌شناسی مانند فرهنگ فارسی عمید و فرهنگ معین به‌طور مستقیم به همین معنا اشاره دارد. فراشه در زیست‌شناسی به حشره‌ای از راسته پروانه‌سانان اطلاق می‌شود که دارای دو بال و چرخه زندگی شامل تخم، لارو (کرم)، شفیره و بالغ است. این حشرات به‌ویژه در شب‌ها به نور جذب می‌شوند و در اطراف منابع نوری مانند چراغ‌ها می‌چرخند. در زبان عربی، معادل این واژه فراشة است که در فارسی به پروانه ترجمه می‌شود.

در ادبیات فارسی، فراشه به‌عنوان نمادی از شوق و فریبندگی به کار می‌رود. شاعران از آن برای نشان دادن علاقه شدید یا فریب‌خوردگی در برابر زیبایی یا نور استفاده می‌کنند. این کاربرد نمادین در اشعار و متون عرفانی مشهود است. فراشه در زبان فارسی از واژه عربی فراشة گرفته شده است. در منابع لغت‌شناسی فارسی مانند لغت‌نامه دهخدا، فرهنگ معین و فرهنگ فارسی عمید، این واژه به‌طور مستقیم به معنای پروانه ذکر شده است.

لغت نامه دهخدا

( فراشة ) فراشة. [ ف َ ش َ ] ( ع اِ ) پروانه. ( زمخشری ). پروانه چراغ. ج، فراش. ( منتهی الارب ). حیوانی دوبال که بر گرد چراغ میگردد و میسوزد. ( اقرب الموارد ). || پره قفل. ( منتهی الارب ). من القفل ما ینشب فیه. ( اقرب الموارد ). || استخوان تنک. ( منتهی الارب ). نازک از استخوان یا آهن. || آنچه مشخص باشد از فروع دو کتف. ( اقرب الموارد ). || مرد سبک و چست. ( منتهی الارب ). مرد سبک سر. میگویند: اوجز فراشه ای نیست و این مثل در خفت و حقارت است. ( اقرب الموارد ). || آب اندک. ( منتهی الارب ).
فراشة. [ ف َرْ را ش َ ] ( ع اِ ) جاروب. ( غیاث ). و رجوع به فراسته شود.
فراشة. [ ف َ ش َ ] ( اِخ ) جایی در بادیه. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).
فراشة. [ ف َ ش َ ] ( اِخ ) دهی میان بغداد و حله. ( منتهی الارب ). از بغداد تا دیه صرصر دو فرسنگ و از او تا دیه فراشه هفت فرسنگ [ است ]. ( نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ج 3ص 166 ). دهی است بر سر راه بغداد به نجف و باید همان باشد که در معجم البلدان به صورت فراشا آمده است.

فرهنگ معین

(فَ شَ یا ش ) [ ع. فراشة ] (اِ. ) پروانه.

فرهنگ عمید

= پروانه

فرهنگ فارسی

واحد فراش پروانه پروانه چراغ.
دهی میان بغداد و حله. از بغداد تا دیه صرصر دو فرسنگ و از او تا دیه فراشه هفت فرسنگ است.

ویکی واژه

فراشة
پروانه.

جمله سازی با فراشه

فِیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ، در آن فراشها کنیزکان‌اند فرو داشته چشمان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
عندلیب
عندلیب
حوصله
حوصله
زورق
زورق
سکسی
سکسی