غیه

لغت نامه دهخدا

( غیة ) غیة. [ غ َی ْی َ ] ( ع اِ ) تأنیث غَی. رجوع به همین کلمه شود.
- وَلَدُ غَیَّة یا غیَّة؛ پسر زنا. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ناپاکزاد. حرامزاده. ولدالزنا.
غیة. [ غی ی َ ] ( ع اِ ) رجوع به غَیَّة شود.
غیه. [ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) فریاد و صداو آواز بسیار بلند. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ). غیو. غو. ( برهان قاطع ). فریاد برای کمک و یاری و استعانت. ( ناظم الاطباء ). خروش. رجوع به غو و غیو شود.

فرهنگ معین

(یِ ) (اِ. ) فریاد، جیغ و داد.

فرهنگ عمید

فریاد، بانگ و آواز بلند.
* غیه برداشتن: (مصدر لازم ) [قدیمی] =* غیه کشیدن
* غیه زدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] =* غیه کشیدن
* غیه کشیدن: (مصدر لازم ) بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن.

فرهنگ فارسی

غو، غیو، فریاد، بانگ و آوازبلند
( اسم ) ۱ - فریاد و آواز بلند ( مخصوصا فریادی که به هنگام عزاداری یا عروسی کشند ) ۲ - فریاد برای کمک و استعانت.
تانیث غی پسر زنا

ویکی واژه

فریاد، جیغ و داد.

جمله سازی با غیه

در بساطی کز هجوم بی‌دماغیهای ناز یکصدا صد کوه در پای فغان انداخته
به وهم ای ‌کاش می‌کردم علاج بی دماغیها رسا شد نشئهٔ یاس از خمار بنگ نشکستن
شرار کاغذم از بی‌دماغیها چه می‌پرسی همه گر یک قدم رفتم به خویش آتش‌فکن رفتم
آسوکولای (روسی: Ассоколай) یک منطقه مسکونی در روسیه است که در شهرستان تئوچژسکی آدیغیه واقع شده است.
هم رکاب لاله‌ام از بی‌دماغیها مپرس داغ در دل پا در آتش سیر گلشن می‌کنم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال رابطه فال رابطه فال احساس فال احساس فال فرشتگان فال فرشتگان