غلس. [ غ َ ل َ] ( ع اِ ) تاریکی آخر شب. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). ظلمة آخر اللیل، تقول: رأیت منک غلس الظلام خیالاً. ( اقرب الموارد ). ج، اَغلاس. ( مهذب الاسماء ). تاریکی آخر شب چون با سپیدی صبح درآمیزد، و آن همان است که به فارسی شبگیر گویند: و او را اعلام داد تا بگاهتر در غلس بیامد و در آن صفه زیر شادروان بنشست. ( تاریخ بیهقی ).
خم روان کرده ز سحری چون فرس
کرده کرباسی ز مهتاب و غلس.مولوی ( مثنوی چ نیکلسون دفتر 6 ص 546 ).
(غَ لَ ) [ ع. ] (اِ. ) ظلمت پایان شب چون با سپیدی درآمیزد، شبگیر.
تاریکی آخر شب.
( اسم ) تاریکی آخر شب ظلمت پایان شب چون با سپیدی در آمیزد شبگیر.
ظلمت پایان شب چون با سپیدی درآمیزد، شبگیر.
💡 سؤال کردم و گفتم چه غلغلست به باغ هزار ناله و فریاد در هزار افتاد
💡 گفتم بدو دویدم، گرد از رهش ندیدم هرچند خود ندیدم در شور و غلغلستم
💡 کین چه غلست ای خدا بر گردنم ورنه غل باشد کی گوید من منم
💡 تو ماه آسمانی و ما شبیم تاری شبی که مه نباشد غلس بود فراوان
💡 بگشای حلق بلبله تا قلقلی کند کاندر چمن ز بلبل سرمست غلغلست
💡 چه بودت؟ چیست آخر؟ راست برگوی چو دیگ عاشقان در غلغلستی