غرق کردن

لغت نامه دهخدا

غرق کردن. [ غ َ ک َ دَ] ( مص مرکب ) فروبردن در آب و غیر آن. گذراندن آب ازسر کسی یا چیزی. اغراق. تغریق. ( دهار ):
از پی جان درازی شه شرق
کردم آفاق را به شادی غرق.نظامی.رونق و طراوت عمر به آب بی دولتی غرق مکن. ( کلیات سعدی چ شوریده مجلس چهارم ص 13 ).
- امثال:
یا علی غرقش کن من هم به جهنم. یکی از خواص عامه را در کشتی با شیعی عامی بحث افتاد و شیعی در پایان بحث از جواب او فروماند و در آن حال دریا متلاطم بود، شیعی گفت: یا علی... نظیر «اقتلونی و مالکا». ( امثال و حکم دهخدا ).
|| کشیدن کمان بغایت: یکی از آن جماعت تیری غرق کرد، اتفاق را بر مقتل او آمد. ( جهانگشای جوینی ). رجوع به غرق شود.
غرق کردن. [ غ ُ رُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خلوت کردن جایی را. قرق کردن: حرم ( زیارتگاه ) را غرق کردن. شکارگاه را غرق کردن. رجوع به غرق و قرق شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) خلوت کردن جایی.

ویکی واژه

annegare
affondare

جمله سازی با غرق کردن

در جنگ جهانی اول المپیک در خدمت تجاری باقی‌ماند و کاپیتان کشتی در آن موقع هربرت هادوک بود. با وجود این المپیک تعداد اندکی مسافر حمل کرد ولی آلمانی‌ها گفتند که تمایل به غرق کردن المپیک با زیردریایی‌های خود دارند و باید کاربرد مسافربری این کشتی، متوقف شود.
وی درسال ۱۹۲۰ درپی تسخیر آذربایجان توسط بلشویک‌ها کشته شد. براساس برخی اسناد، مقامات شوروی او را دستگیر و در دریای خزر غرق کردند.
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته‌است می‌توان به هری پاتر و تالار اسرار، قلم‌پرها، شکارچی سفید، قلب سیاه، و غرق کردن به ترتیب شماره اشاره کرد.
چو افسر گوهرش بر فرق کردند سرا پایش به گوهر غرق کردند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ممنون
ممنون
روله
روله
الم
الم
لاشی
لاشی