غارتگری

لغت نامه دهخدا

غارت گری. [ رَ گ َ ] ( حامص مرکب ) دزدی. دزدی کردن. به غارت بردن. چپاول کردن. یغما کردن. به یغما بردن. به تاراج بردن. چپو کردن.

فرهنگ عمید

عمل غارتگر، غارت کردن.

فرهنگ فارسی

۱ - عمل غارت کردن. ۲ - راهزنی دزدی.

جمله سازی با غارتگری

بنای دین و دل شد دیر بنیاد سپاه غمزهٔ غارتگری نیست
غارتگری هوش ز هر جرعه نیاید صاف قدح و دردی دن بلکه تو باشی
که را فتح و نصرت دهد یاوری که افتد به گرداب غارتگری
ناگهان از در درآمد دلبری شهر بند صبر را، غارتگری
همه تافته رو ز فرمان بری جبین ها پر از چین غارتگری
دزد ز هر سوی به غارتگری خیره‌سری بین که چه‌ها می‌کند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
باوانم یعنی چه؟
باوانم یعنی چه؟
وارونه یعنی چه؟
وارونه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز