عهود
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) شناختن امری را. یا عهد ذهنی. گاه در نظم و نثر اسم اشاره آن به کار می رود ولی مرجع آن مذکور نیست اما به قرینه شنونده و خواننده مفهوم آن را در می یابد دراین مورد آن به جای الف و لام عهد ذهنی و ذکری عربی آید و اصطلاحا آن را عهد ذهنی نامیده اند: بیامد نشست از بر تختگاه بسر نهاد آن کیانی کلاه. ( فردوسی ) ۲ - حفظ کردن نگهبانی کردن. ۳ - تفقد کردن. ۴ - وفا کردن وعده. ۵ - ( اسم ) شناسایی. ۶ - حفظ. ۷ - تفقد. ۸ - وفا. ۹ - ضمان. ۱٠ - امان. ۱۱ - مودت. ۱۲ - ( اسم ) سوگند قسم. ۱۳ - پیمان شرط میثاق. یا به عهد خود وفا کردن. ۱۴ - دوره زمان روزگار. یا عهد انجام دادن آن. بعید. زمان دور و دراز. یا عهد غریب. زمان نزدیک. ۱۵ - مدت معینی که سلسله ای از پادشاهان یا امرا در کشوری سلطنت کرده اند: عهد ساسانی عهد قاجاریه. ۱۶ - مدت پادشاهی یک شاه وزارت یک وزیر یا حکومت یک حاکم: عهد فتحعلی شاه عهد امیر کبیر عهد آقا بالا خان سردار. یا عهد دیانوس. بسیار قدیم. ۱۷ - هر یک از ادوار تاریخ طبیعی عصر دوره: عهد آهن عهد حجر جمع: عهود. توضیح تقسیمات بزرگ زمین شناس را گویند به طوری که طبقات مختلف زمین را از لحاظ تشخیص بقایای موجودات زنده قدیم تا کنون به ۴ عهد ( دوران ) تقسیم می کنند و آن قسمت از طبقات زمین را که قدیمتر از عهد ( دوران ) اول است به دوران ماقبل کامبرین موسوم کرده اند دوران.
ویکی واژه
جمله سازی با عهود
و اوقد نارا فی الجحیم اعرها لمن کان منا ناکثین عهوده
معهود نیست دیو به دربانیِ ملک سلطان نه لایق است به غمخواریِ ستور
هوس مسکن مألوف و دیار معهود دمبدم میپزم و باز همی گردد خام
در عجب افتاد کین معهود نیست این ز غیب افتاد بی مقصود نیست
وان نیز به بند و مهر او نیست تا خرج کند چو نقد معهود