عنکبوتی

لغت نامه دهخدا

عنکبوتی. [ ع َ ک َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عنکبوت. رجوع به عنکبوت شود. || ( اِ )صفحه ای باشد مشبک بر اسطرلاب. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). رجوع به عنکبوت اسطرلاب و اسطرلاب شود. || عنکبوتیه چشم، که از طبقات چشم است:
مانند عنکبوت سطرلاب رخنه شد
اطباق عنکبوتی این دیده بی تاب ( ؟ ).کمال الدین اسماعیل.از پرده عنکبوتی نرگس تو
در دل زده عنکبوت مژگان تو چنگ.؟رجوع به عنکبوتیه شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به عنکبوت.

فرهنگستان زبان و ادب

{spider} [نجوم رصدی و آشکارسازها] ساختاری متشکل از پره های نازک که آینۀ ثانویه تلسکوپ را با آینۀ اصلی هم محور نگه می دارد

جمله سازی با عنکبوتی

💡 ناکرده مکر مکیان جان محمد را زیان چون عنکبوتی در میان پروانهٔ غار آمده

💡 عنکبوتی را کند گر تقویت بالا کشد چون شترکش گاو ماهی را به زنجیر لعاب

💡 به تار خود نبود هیچ عنکبوتی را علاقه ای که تو داری به زندگانی خویش

💡 بیا که پردۀ این چنگ عنکبوتی تار به گرد خیل حوادث چو پشّه پرده کشید

💡 یا نه زرین عنکبوتی‌گرد صد سیمین مگس بافته درگنبد مینا دو صد زرین لعاب

اصرار یعنی چه؟
اصرار یعنی چه؟
ترغیب یعنی چه؟
ترغیب یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز