کلمه عقب در زبان فارسی به معنای پشت یا سمت پشت یک چیز یا فرد است. این واژه در موقعیتهای مختلف به کار میرود و میتواند به معنای فاصله فیزیکی یا موقعیت نسبی نسبت به یک نقطه مرجع باشد. به عنوان مثال، میتوان گفت که عقب خودرو به معنای بخش پشتی خودرو است. همچنین، این واژه در اصطلاحات مختلف اجتماعی و فرهنگی نیز کاربرد دارد. در زبان محاورهای، کلمه عقب ممکن است در معانی مختلفی به کار رود. به عنوان مثال، در برخی موارد به معنای عقبافتادگی یا کمبود پیشرفت نیز اشاره دارد. به علاوه، ممکن است در گفتوگوهای غیررسمی به معنای عدم حضور یا غیبت اشاره کند. به همین دلیل، توجه به زمینه و موقعیت استفاده از این واژه ضروری است.
عقب
لغت نامه دهخدا
عقب. [ ع َ ] ( ع اِ ) روش و تک ستور که بعد از تک نخستین آرد. ( منتهی الارب ). «جری » و دویدن که پس از دویدن اول آید. ج، عِقاب. ( از اقرب الموارد ). || پسر. ( منتهی الارب ). ولد. ( اقرب الموارد ). || پسر پسر. ( منتهی الارب ). ولد ولد.( اقرب الموارد ). || پاشنه، در لغت تمیم. ( منتهی الارب ). مؤخر قدم. عَقِب. ج، أعقاب. || هر چه پس از چیز دیگری آید. ( از اقرب الموارد ). || جهت، چنانکه به کسی که می آید گویند «من أین عقبک » یعنی از کجا آمده ای. ( از منتهی الارب ). ورجوع به عَقِب شود. || جاء فی عقبه؛ بر اثر او آمد. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عَقِب شود.
عقب. [ ع َ ق َ ] ( ع اِ ) ج ِ عَقَبة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به عقبة شود. || پی که از آن چله کمان سازند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). پی سفید و پی کمان. ( السامی ) ( مهذب الاسماء ). پی سپید. ( حبیش ). عصب و پی که از آن «وتر» و زه کمان سازند و آن پی های سپیدرنگ مفاصل است و گاهی گوشوار را نیز بدان بندند تا از جای خود منحرف نشود. ج، أعقاب. ( از اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ).
عقب. [ ع َ ق ِ ] ( ع اِ ) پسر. ( منتهی الارب ). ولد. ( اقرب الموارد ). فرزند. ( غیاث اللغات ): از محمدبن علی ابوحمزه و او را عقب نبوده است و ابوالقاسم و او را ایضاً عقب نبوده است... در وجود آمدند و مجموع وفات یافتند و ایشان را عقب نبود. ( تاریخ قم 234 ). || پسر پسر. ( منتهی الارب ). ولد ولد. ( اقرب الموارد ). فرزند فرزند. ( دهار ). نواسه. ( مهذب الاسماء ) ( دستور اللغة ). فرزندزاده. ( غیاث اللغات ). وجعلها کلمة باقیة فی عقبه لعلهم یرجعون. ( قرآن 27/43 )؛ و آن را کلمه ای جاویدان قرارداد در عقبش، باشد که آنان بازگشت کنند. || پاشنه، و آن مؤنث است. ( از منتهی الارب ) ( دهار ). مؤخر قدم. ( از اقرب الموارد ). پاشنه. ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان القرآن جرجانی ). ج، أعقاب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ):
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. واقع در پشت سر.
۳. دارای فاصلۀ مکانی یا زمانی، دور.
۴. چیزی یا کسی که سرعت و رفتار یا مهارتش کمتر از دیگران باشد.
۵. فرزند، فرزندزاده.
۶. نوادگان، بازماندگان.
۷. [قدیمی] پاشنۀ پا.
فرهنگ فارسی
۱ - پاشنه پای. ۲ - فرزند نسل جمع اعقاب. ۳ - پس چیزی دنبال پشت سر مقابل پیش امام روبرو جلو مقابل. توضیح: در تداول غالبا به فتح دوم تلفظ شود.
پایان کار عاقبت
دانشنامه اسلامی
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن، و غلبه و قهر بر دشمن است. کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او. د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَثْمَرَ: میوه داد
معنی أَثِیمٍ: گناه پیشه
معنی أَجِئْتَنَا: به سراغ ما آمده ای
تکرار در قرآن: ۸۰(بار)
ویکی واژه
retro
پاشنة پا.
فرزند، نسل؛
اعقاب.
در فارسی به معنای پشت
دارای فاصلة دورتر یا کمی دور
مق
جمله سازی با عقب
زانکه گشتای خوب کاران راست جمله عقبی حلال خواران راست
به دنیا و به عقبی در چو خر در جو به جو ماندی ز روح عیسوی بویی به تو نرسید پنداری
کرده یک را اسیر این دنیا کرده یک را امیر در عقبی