عفت

عفت

عفت یا پاک‌دامنی معمولاً ارتباط نزدیکی با رفتار جنسی افراد، چه مرد و چه زن دارد. این رفتار ممکن است در فرهنگ‌های مختلف، بسته به نگرش‌های اجتماعی یا باورهای مذهبی، متفاوت باشد. از منظر اسلام، به معنای پرهیز از محرمات، به‌ویژه شهوات حرام است. گفته می‌شود که عفت به معنای آن است که نیروی شهوت تحت کنترل عقل و تفکر باشد تا رفتار فرد بر اساس تصمیمات او شکل بگیرد و آثار نیکویی در او نمایان شود و از پیروی از هوای نفس و استفاده از لذات بی‌مورد دوری کند. راغب اصفهانی در کتاب مفردات القرآن، تعریفی جامع و دقیق از عفت ارائه کرده و آن را حالتی در نفس می‌داند که به واسطه آن، انسان می‌تواند خود را از تسلط شهوت حفظ کند. واژه عفت و مشتقات آن چهار بار در قرآن، از جمله در آیات مربوط به حجاب، به کار رفته و به معنای خودداری و خویشتنداری است. از این چهار مورد، تنها دو بار به معنای خودداری جنسی (پاک‌دامنی) به کار رفته است: یک بار به خودداری از زنا اشاره دارد (نور/۳۳). یک بار به خودداری از نمایاندن اندام‌های جنسی در خانه دستور می‌دهد (نور/۶۰). یک بار به سرپرستان بی‌نیاز یتیمان توصیه می‌کند که از مال آنان بهره‌برداری نکنند (نسا/۶).  یک بار به خودداری افرادی اشاره دارد که در شرایط تنگدستی از درخواست مال خودداری می‌کنند، به‌طوری که ناآگاهان آنها را بی‌نیاز می‌پندارند. در فرهنگ غربی، این اصطلاح به طور عمیق با مفهوم پرهیز از روابط جنسی، به ویژه پیش از ازدواج، پیوند خورده است.

لغت نامه دهخدا

عفت. [ ع َ ] ( ع مص ) برتافتن. ( از منتهی الارب ). || شکستن بی متفرق و جدا ساختن.( از منتهی الارب ). پیچاندن. و شکاندن چیزی را. شکاندن بدون از هم جدا ساختن. ( از اقرب الموارد ). برنجانیدن دست تا بشکند. ( تاج المصادر بیهقی ). || دست برتافتن کسی را. || شکسته گفتن سخن رااز لکنت زبان. و تکلف نمودن در عربیت. ( از منتهی الارب ). شکستن از لکنت. ( تاج المصادر بیهقی ). تکلف کردن در عربیت و فصیح نشدن، و گویند پیچاندن سخن را از راه خود و شکستن آن به جهت لکنت. ( از اقرب الموارد ).
عفت. [ ع ِف ْ ف َ ] ( ع اِمص ) عفة. نهفتگی و پاکدامنی. ( مهذب الاسماء ). پرهیزگاری و پارسائی. و احتراز از محرمات خصوصاً از شهوات حرام. ( از غیاث اللغات ). یکی از فضایل اربعه نزد قدما ( حکمت، شجاعت، عفت، عدالت ). هیئتی که مر نیروی شهوت راست و واسطه بین فجور و خموراست و گفته اند که عفت ترک شهوت است نسبت به هر چیزی که تصور رود از امور و مشتهیات نفسانی در این جهان.( از کشاف اصطلاحات الفنون ). یکی از کیفیات نفسانیه است و از اقسام خلقیات می باشد، و آن خلقی است که افعال متوسط بین فجور و خمود از آن صادر می شود، و خمود وفجور و طرف لذت اند و از رذائل اند. و گویند عفت آن است که قوت شهوت مطیع نفس ناطقه باشد تا تصرف او به اقتضای رأی او بود و اثر خیریت در او ظاهر شود و از تعبد هوای نفس و استخدام لذات فارغ. ( از فرهنگ علوم عقلی از اسفار ج 2 ص 38 و اخلاق ناصری ص 74 ). اعتدال در قوه شهویه. پاکی. طهارت. زهد. تقوی. حیا. شرمساری. عفاف. کف نفس. تعفف. و رجوع به عفة شود

فرهنگ معین

(عِ فّ ) [ ع. ] (اِمص. ) احتراز از محرمات خصوصاً از شهوات. پاکدامنی، پرهیزگاری، پارسایی.

فرهنگ فارسی

بازایستادن ازحرام، پارسایی کردن، پرهیزکاری، پارسایی، پاکدامنی، ترک شهوت
( اسم ) احتراز از محرمات خصوصا از شهوت حرام پرهیزگاری پارسایی.
برتافتن شکستن بی متفرق و جدا ساختن

فرهنگ اسم ها

اسم: عفت (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: effat) (فارسی: عفت) (انگلیسی: effat)
معنی: پرهیزکاری، پارسایی، پاکدامنی، حالت خویشتن داریِ زن در رویارویی و معاشرت با نامحرم و حفظ آبرو، رعایت اصول اخلاقی

جملاتی از کلمه عفت

ز عفت بسکه پرهیزد زهر چیز نیارد آمدن در خواب خود نیز
از عفت او می‌دهد آن بوی که دیگر در پرده گل ره نبود باد صبا را
از تو جسته سکه عصمت رواج عصمتت بگرفته از عفت خراج
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم