«عسرت» واژهای عربی است که در فارسی به معنای سختی، دشواری، تنگدستی و گرفتاری به کار میرود و در متون دینی، ادبی و روزمره مورد استفاده قرار گرفته است. این کلمه بیانگر وضعیتی است که انسان در آن با فشار، محدودیت یا مشکلات مالی و زندگی روبرو میشود و تحمل آن دشوار است. در قرآن کریم، واژه «عسرت» به صورت مفهومی به کار رفته و معمولاً با «یسر» (آسانی) در تضاد قرار میگیرد تا نشان دهد پس از سختی، آسانی و گشایش نیز وجود دارد. عسرت میتواند شامل فشارهای مادی، روحی، جسمی یا اجتماعی باشد و مفهومی گسترده دارد که محدود به یک نوع مشکل نیست. این واژه در ادبیات فارسی نیز کاربرد دارد و شاعران و نویسندگان از آن برای توصیف سختیها و مشکلات زندگی انسان استفاده کردهاند. بنابراین، «عسرت» به معنای سختی، تنگدستی و دشواری است و بیانگر وضعیت فشارآور و مشکلآفرین در زندگی انسان میباشد، که تحمل آن نیازمند صبر و مقاومت است.
عسرت
لغت نامه دهخدا
- باعسرت؛ مشکل و دشوار. ( ناظم الاطباء ).
- بی عسرت؛ آسان و سهل. ( ناظم الاطباء ).
|| تنگدستی و درویشی. ( مجمل اللغة ). دست تنگی. فاقه. فقر. نیاز. نیازمندی. ضرورت. حاجت.
عسرة. [ ع َ س َ رَ ] ( ع اِ ) پر سفید نوک بال. ( منتهی الارب ). قادمه سپیدرنگ. ( از اقرب الموارد ).
عسرة. [ ع َ س ِ رَ ] ( ع ص ) مؤنث عَسِر. سخت و صعب و مشکل. رجوع به عَسِر شود.
- عسرةالاندمال؛ که دیر مندمل شود. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- عسرةالانهضام؛ دیرگوار. دشوارگوار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
عسرة. [ ع ُ رَ ] ( ع مص ) دشخوار شدن کار. ( المصادر زوزنی ). دشخوار شدن.( آنندراج ). دشوار شدن. ( ترجمان القرآن جرجانی ). دشواری. ( دهار ). || تنگدست شدن. ( آنندراج ).
عسرة. [ ع ُ رَ ] ( ع اِمص ) تنگی و دشواری. ( منتهی الارب ). اسم است عُسر را. ( از اقرب الموارد ). سختی. ( ترجمان القرآن جرجانی ). دشواری. ( دهار ): لقد تاب اﷲ علی النبی و المهاجرین و الانصار الذین اتبعوه فی ساعة العسرة ( قرآن 117/9 )؛ همانا خداوند توبه پیامبر و مهاجران و انصار را که در زمان دشواری از او پیروی کردند، پذیرفت. و ان کان ذوعسرة فنظرة اًلی میسرة ( قرآن 280/2 )؛ و اگر دارنده عسرت و سختی باشد، پس او را مهلتی است تا وقت یسر.
- جیش العسرة؛ لشکر تبوک، چه در شدت گرما بدین جنگ خوانده شدند و آن بر آنها سخت و مشکل آمد. ( از اقرب الموارد ).
|| درویشی. ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( دهار ). عسرت. و رجوع به عسرت شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. تنگدستی، بی چیزی.
فرهنگ فارسی
۱ - تنگی دشواری. ۲ - تنگدستی قفر عسر.
ویکی واژه
تنگدستی، بی چیزی.
جمله سازی با عسرت
بعسرت جمله نعمتها بدل شد ز تنگی سفره مردم بغل شد
هردو گرم گفتگو کامد بشیری کای حکیم جای کن بر عرش عشرت فرش عسرت در نورد
هم خمار از می آید هم از او دفع خمار هم از او عسرت تو است و هم از او عشرت توست
جان دو عالمت فدا بین بتن اسیر من عسرت من مجار تو شفقت تو مجیر من