عامد

لغت نامه دهخدا

عامد. [ م ِ ] ( ع ص ) قصدکننده. آهنگ کننده. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع. ] (اِفا. ) قصد کننده، آهنگ - کننده.

فرهنگ عمید

قصدکننده، آهنگ کننده.

فرهنگ فارسی

قصدکننده، آهنگ کننده
( اسم ) قصد کننده آهنگ کننده جمع عامدین.

جمله سازی با عامد

در کالبدشناسی انسانی، بدن را با سه صفحۀ متعامد می‌توان تقسیم کرد. در تصویربرداری پزشکی، گاهی به جای واژه «صفحه» از واژه‌های «دید»، «برش» یا «مقطع» نیز استفاده شده است.
روش طراحی متعامد می‌تواند به دیگر روش‌های جستجو دیگر گسترش پیدا کنند تا به مزیت‌های این روش‌های جستجو اضافه کند.
طبیبان را بسوزد دل چو بیماری سپارد جان طبیبی عامداً ساع به قتلی بل و احراقی
با توجه به معادله تعامد دست راست، عبارت فوق مساوی صفر است.
از بردارهای پایه‌ای متعامد برای فضای هیلبرت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال اعداد فال اعداد فال زندگی فال زندگی فال ماهجونگ فال ماهجونگ