شمن

شمن

واژه شمن در زبان فارسی به معنای بت‌پرست یا کسی است که به پرستش ارواح و خدایان غیر از خداوند یگانه می‌پردازد و به فردی اشاره دارد که به اعمال مذهبی و روحانی خاصی مشغول است.

حرف ش در آغاز این واژه، به عنوان یک حرف صامت، نقش مهمی در ساختار واژه ایفا می‌کند. در زبان فارسی، حروف صامت می‌توانند به ایجاد تمایز بین واژه‌ها کمک کنند و معنای خاصی را منتقل نمایند. در مورد شمن، حرف ش نشان‌دهنده‌ی نوعی از شخصیت یا نقش است که به ارتباط با دنیای ماورایی و روحانی اشاره دارد.

لغت نامه دهخدا

شمن. [ ش َ م َ ] ( اِ ) بت پرست را گویند. ( غیاث ) ( از فرهنگ اوبهی ) ( آنندراج ). صنم پرست. وثنی. عابد صنم. پرستنده صنم و بت. ( یادداشت مؤلف ). این لغت از سنسکریت سرمن مشتق شده و در زبان اخیر از برای روحانیان استعمال می شده است و «سرمن » کسی است که خانه و کسان را ترک گوید و در خلوت به عبادت و ریاضت گذراند. بعبارت دیگر سرمن، یعنی زاهدو تارک الدنیا. ( از یشتها ج 2 ص 36 و 37 )

فرهنگ معین

(شَ مَ ) [ په. ] (اِ. ) ۱ - راهب بودایی یا برهمایی. ۲ - بت پرست.

فرهنگ عمید

۱. مرتاض در میان بوداییان، راهب بودایی.
۲. [قدیمی] بت پرست: بت پرستی گرفته ایم همه / این جهان چون بت است و ما شمنیم (رودکی: ۵۲۶ )، به عاشقی چو من ایزد نیافرید شمن / به دلبری چو تو گیتی نپرورید صنم (امیرمعزی: ۴۱۱ ).

فرهنگ فارسی

راهب بودایی، مرتاض بوداییان، بت پرست، شمند
( اسم ) ۱ - راهب بودایی یا برهمایی. ۲ - بت پرست.
نام دهی به استر آباد و ابو علی حسین بن جعفر شمنی از آنجاست.

فرهنگستان زبان و ادب

{shaman} [باستان شناسی، جامعه شناسی] دین مرد یا کاهنی که هم پیش گو و هم جادوپزشک است و با ارتباط با ارواح نیاکان در حالت جذبه و خلسه پلی میان این جهان و آن جهان است

دانشنامه آزاد فارسی

شَمَن (shaman)
(یا: سمان) رهبر مناسکی عبادی و رابط جامعه و جهان فراطبیعی در بسیاری از فرهنگ های بومی آسیا، افریقا، و امریکا. شمن را با نام های دیگری چون مرد شفاگر، غیب گو یا ساحِر نیز می شناسند و از او انتظار دارند که با استفاده از قدرت های خاص بیماران را درمان و ارواح نیک و بد را مهار کند. شمن ها معمولاً باید دوره ای از کارآموزی را بگذرانند و با مناسک خاصی آشنا شوند. آنان همچنین از داروهای محلی و روش های درمانی استفاده می کنند.

جملاتی از کلمه شمن

بت پرستی گرفته ایم همه، این جهان چون بت است و ما شمنیم.رودکی.

اگر تاج ایران سپارد به من، پرستش کنم چون بتان را شمن.فردوسی.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال اوراکل فال اوراکل