شقیق

شقیق، نامی پسرانه با ریشه‌ای عربی و تلفظ صحیح شَقِیق، در زبان فارسی نیز با همین املا و تلفظ به کار می‌رود. این نام در متون تاریخی و مذهبی، یادآور شخصیت‌های برجسته‌ای است که در صدر اسلام می‌زیسته‌اند. یکی از مشهورترین افراد متخلّق به این نام، شقیق بن سلمه‌ی اسدی، معروف به شقیق ثانی است که از یاران و سرداران وفادار حضرت علی (علیه‌السلام) به شمار می‌رود. وی از جمله جنگ‌جویان شجاع و فداکاری بود که در رکاب امام خود، در نبردهای مهم آن دوران حاضر شد و به درجه‌ی رفیع شهادت نائل آمد. این نام، علاوه بر معنای تحت‌اللفظی خود، حامل بار ارزشی و تاریخی عمیقی در فرهنگ اسلامی ایرانی است و انتخاب آن، احترام به یکی از چهره‌های مؤثر در تاریخ صدر اسلام و تجلیل از روحیه‌ی ایثار و جانبازی در راه عقیده را تداعی می‌کند.

لغت نامه دهخدا

شقیق. [ ش َ ] ( ع ص، اِ ) چاک شده و نیمه شده هر چیزی که دو نیمه شود، هر نیمه شقیق است مر دیگری را. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نیمه. ( یادداشت مؤلف ). || نظیر. ( فرهنگ فارسی معین ) ( یادداشت مؤلف ). مثل. ( فرهنگ فارسی معین ). || برادر: فلان شقیق فلان؛ فلان برادر فلان است، کأنه شق نسبه من نسبه. ج، اَشِقّاء. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). برادر. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( غیاث ). دادر. ( نصاب الصبیان ). برادر. دادا. برار. اخ. برادر تِنی. برادر ابوینی. برادر امی و ابی. ج، شَقایِق. ( یادداشت مؤلف ). برادر امی که گویی نسب او از نسب برادرش است، ولی مشهور، برادر ابی و امی است. ( از اقرب الموارد ). || همشیر. ( زمخشری ). خواهر. ( یادداشت مؤلف ). || گوساله قوت گرفته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || گویند ج ِ شقیقة است. ( از معجم البلدان ). رجوع به شقیقة شود. || هم ریشه [ کلمات، لغات ]. ( یادداشت مؤلف ). || درد نیم سر. ( یادداشت مؤلف ). || شقایق است. ( تحفه حکیم مؤمن ). || شقایق النعمان است. ( یادداشت مؤلف ) ( مخزن الادویه ). رجوع به شقایق و شقایق النعمان شود. || ( اصطلاح عروض ) بحری است از بحور شعر تازی که به متدارک معروف است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به متدارک شود.
شقیق. [ ش َ] ( اِخ ) نام قلعه ای بوده در حدود عسقلان که صلاح الدین ایوبی پس از فتح مکه در اواخر قرن ششم هجری آن قلعه را گشود و کوتوال قلعه به حضور وی رسید و با سخنان ظاهرآراسته اظهار بندگی و اطاعت کرد و او را بفریفت.صلاح الدین او را بخشود و دستور خودداری از محاصره قلعه داد ولی او بعد با ترمیم خرابیها و گرفتن کمک ازدیگران سر از اطاعت باززد و صلاح الدین ناچار از قلعه دست کشید. ( از حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 589 - 590 ).
شقیق. [ ش َ ] ( اِخ ) نام آبی. ( ناظم الاطباء ). آبی است ازآن ِ بنی اُسیدبن عمروبن تمیم. ( از معجم البلدان ). || نام شمشیری. ( ناظم الاطباء ).
شقیق. [ ش َ ] ( اِخ ) ابن سلمه. ابووائل اسدی کوفی. از مخضرمین است که پیامبر( ص ) را درک کرد ولی آن حضرت را ندید و هیچ از وی نشنید. ( از منتهی الارب ). رجوع به ابووائل و همچنین عیون الاخبار ج 2ص 356 و صفةالصفوة ج 3 ص 14 و تاریخ گزیده ص 246 شود.

فرهنگ معین

(شَ ) [ ع. ] (ص. ) ۱ - آن چه که از میان دو نیمه شده، هر یک از آن دو شقیق دیگری است. ۲ - برادر ابی و امی. ۳ - نظیر، مثل.

فرهنگ عمید

برادر.

فرهنگ فارسی

ابو علی بن ابراهیم بلخی عارف معروف ( مقت. ۱۹۴ ه. ق. ). وی نزد قاضی ابویوسف فقه آموخت و از طریق ابوهاشم ذهلی و انس روایت حدیث کرده و بیست سال در فهم معانی آیات قر آنی کوشیده. وی توبه کرد و بریاضت پرداخت و پیاده بزیارت کعبه رفت. در طریقت مصاحب ابراهیم این ادهم و استاد حاتم اصم بود. او در جنگ با ترکان در [ کولان ] یا [ واسجرد ] ( ماورا النهر ) بقتل رسیده. از اقوال او در کتب صوفیه بسیار نقل شده.
نصف چیزی، هرچیزازمیان شکافته ودونیمه شده باشد
( صفت ) ۱ - آن چه که از میان دو نیمه شده هر یک از آن دو شقیق دیگریست. ۲ - برادر ابی و امی. ۳ - نظیر مثل.

فرهنگ اسم ها

اسم: شقیق (پسر) (عربی) (تلفظ: shaghigh) (فارسی: شَقیق) (انگلیسی: shaghigh)
معنی: نام یکی از سرداران علی ( ع )

دانشنامه عمومی

شقیق (استان بیض). شقیق ( به عربی: شقیق ) یک شهرداری در الجزایر است که در استان البیض واقع شده است.

ویکی واژه

آن چه که از میان دو نیمه شده، هر یک از آن دو شقیق دیگری
برادر ابی و امی.
نظیر، مثل.

جمله سازی با شقیق

کجا بالعل او همبر کجا با روی او همسر عقیقی‌ کز یمن خیزد شقیقی‌ کز دمن دارد
نقل است که یک روز ابراهیم و شقیق هر دو به هم بودند. شقیق گفت: چرا از خلق می‌گریزی؟
شقیق در سال ۱۹۴ هجری برای جهاد در راه خدا به ترکستان رفت و در نبرد کولان کشته شد و در ختلان دفن شد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی