شرحه

لغت نامه دهخدا

( شرحة ) شرحة. [ ش َ ح َ ] ( ع اِ ) قطعه ای از گوشت مانند شریحة و شریح یا قطعه ای از گوشت فربه بدرازابریده. ( از تاج العروس ). پاره گوشت فربه بدرازابریده، یا عام است. ( از منتهی الارب ). || قطعه ای از گوشت. ( از اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). یک پرده. یک ورقه از گوشت. ( یادداشت مؤلف ):
پرده کوچک چو یک شرحه کباب
می بپوشد صورت صد آفتاب.مولوی. || آهوی کشته خشک نابریده. ( منتهی الارب ).
- شرحه شرحه؛ پارچه پارچه. ( غیاث اللغات ). پاره پاره. قطعه قطعه. پارچه پارچه. ( ناظم الاطباء ). ریش ریش:
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق.مولوی.ده زکوة روی خوب ای خوبرو
شرح جان شرحه شرحه بازگو.مولوی.
شرحة. [ ش َح َ ] ( اِخ ). ابن عوّةبن حجیةبن وهب بن حاضر. از بنی سامةبن لؤی است. ( از تاج العروس ) ( از منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(شَ حَ یا حِ ) [ ع. شرحة ] (اِ. ) پارة گوشت.

فرهنگ عمید

قطعۀ گوشت، پارۀ گوشت.
* شرحه شرحه: [قدیمی] پاره پاره، قطعه قطعه.

فرهنگ فارسی

قطعه گوشت، پاره گوشت، پاره پاره، قطعه قطعه
( اسم ) قطعه گوشت پاره گوشت. یا شرحه شرحه. پاره پاره قطعه قطعه.

ویکی واژه

شرحة
پارة گوشت.

جمله سازی با شرحه

بستر و خوابگا همان نیست در آستان او جز دل شرحه شرحه ای یا تن پاره پاره ای
آتش بگوید شرحه را سر حیاتات بقا کای رسته از جان فنا بر جان بی‌آزار زن
سینه از درد فراقت چون دل نی شرحه شد از دم عیسی دمی اکنون دمی می‌بایدم
در خلوت است عشقی زین شرح شرحه شرحه گر شرح عشق خواهی پیش ویت نشانم
دل از تو شرحه شرحه بنشین کباب می‌خور خون چون میست جوشان بنشین شراب می‌چش
زنان مصر چه دیدند بر رخ یوسف که شرحه شرحه بریدند ساعد چو نگار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال سنجش فال سنجش فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت