سیاری. [ س َی ْ یا ] ( اِخ ) شیخ ابوالعباس بن القاسم بن المهدی السیاری رحمةاﷲتعالی. دخترزاده احمد سیار است و از اهل مرو و شاگرد ابوبکر واسطی است و عالم به حقایق احوال و فقیه وحدیث بسیار داشت. و از برکات صحبت واسطی بدرجه ای رسید که امام صنفی از متصوفه شد. قبر وی در مرو است و مردم برای حاجت بدانجا شدندی و کفایت مهمات طلبیدندی. ( از طرایق الحقائق معصوم علیشاه چ محجوب ص 522 ).
شیخ ابوالعباس ابن القاسم بن المهدی السیاری رحمه الله تعالی دختر زاده احمد سیار است و از اهل مرو و شاگرد ابوبکر واسطی است و عالم بحقایق احوال و فقیه و حدیث بسیار داشت
{outreach} [پزشکی] ارائۀ خدمات که به صورت خارج از مرکز در محل های مورد نظر انجام می شود
💡 ای بسا ره بین که راه خود نیافت گرچه بسیاری درین ره میشتافت
💡 کشیده داردست ای مایهٔ ناز که بسیاری خوری از ما شکر باز
💡 ز هرزه تازی اگر بگذرد سرشک خوش است گهر شود چو نشیند ز قطره سیاری
💡 بعد از آن بگریست بسیاری بدرد با دلی پر خون و با رخسار زرد
💡 مراست گریه ز بسیاری جفای رقیب مگو که از کمی لطف یار میگریم
💡 برآر از سینهٔ پرخون دمی پاک که بسیاری دمد صبح و تو در خاک