سمعی

سمعی واژه ای است منسوب به سمع و سمع نیز واژه‌ای است که در زبان فارسی برای اشاره به دو مفهوم اصلی به کار می‌رود: اول، دریافت صدا و شنیدن مانند آنچه در فرهنگ ناظم‌الاطباء نیز آمده است. و دوم، آنچه که به صورت شفاهی و سینه به سینه نقل می‌شود، یعنی افواهیات. این دسته دوم شامل داستان‌ها، حکایات، و روایات غیرمکتوبی است که نسل به نسل منتقل شده و بخشی از فرهنگ عامه و تاریخ شفاهی محسوب می‌شوند.

در سنت‌های گوناگون، حکایات و احادیث به معنای سخنان و روایات جایگاه ویژه‌ای دارند. احادیث، به‌ویژه در متون دینی، حاوی آموزه‌ها، سنت‌ها، و سیره بزرگان هستند که از طریق راویان موثق نقل شده‌اند. حکایات نیز، چه در ادبیات و چه در تاریخ، روایت‌هایی هستند که اغلب حاوی درس‌های اخلاقی، اجتماعی، یا تاریخی بوده و برای انتقال مفاهیم به شیوه‌ای جذاب و به یاد ماندنی به کار می‌روند. بنابراین، واژه سمع نه تنها به معنای صرف شنیدن، بلکه به گستره وسیعی از انتقال دانش، فرهنگ، و روایت‌ها از طریق گفتار اشاره دارد. این انتقال شفاهی، تا پیش از رواج گسترده نوشتار، ابزار اصلی حفظ و اشاعه میراث بشری بوده و اهمیت آن در درک ریشه‌های فرهنگی و تاریخی جوامع غیرقابل انکار است.

لغت نامه دهخدا

سمعی. [ س َ ] ( ص نسبی ) منسوب به سمع. افواهی. حکایتی. حدیثی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

آنچه از راه گوش ادراک می شود، شنیداری.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به سمع آنچه که از راه گوش درک شود: تعلیمات سمعی و بصری.

جمله سازی با سمعی

گر نوای تو بود تا بکنون تویی اکنون نوای اسمعیل
ما چو اسمعیل ز ابراهیم خود سرنپیچیم ارچه قربان می‌کند
مردم اسمعیلیم خوانند و حق دارند از آنک نام اسمعیل رانم بر زبان بی‌اختیار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تماس فال تماس فال قهوه فال قهوه فال ابجد فال ابجد